ترامپ و بازاریابی برای پیمان ننگین: صلح در ازای پاک کردن فلسطین از نقشه

یهودیت، پیمان ابراهیم

 

بر اساس گزارش اخیر رسانه صهیونیستی «israel national news»، دونالد ترامپ بار دیگر با فراخوانی کشورهای منطقه غرب آسیا برای پیوستن به «پیمان ابراهیم»، بر موضع جنجالی خود پافشاری کرده است. این دیدگاه، ورای ظاهر جذاب و قاطعانه‌اش، بر سه پایه لرزان بنا شده است: اغراق در بیان واقعیت، ارائه تعریفی ابزاری از صلح، و زمان‌بندی کاملاً انتخاباتی.

نخست؛ ادعای تکراری «نابودی کامل» تهدید هسته‌ای ایران

اساس استدلال ترامپ بر یک ادعای بزرگ و بی‌بنیان استوار است: اینکه تهدید هسته‌ای ایران «کاملاً نابود شده». این گزاره نه فقط با گزارش‌های نهادهای بین‌المللی و ارزیابی‌های اطلاعاتی در تضاد است، بلکه بیش از آنکه واقعی باشد، یک ابزار لفاظی است.
ترامپ با پاک کردن کلامیِ صورت مسئله ایران، به سادگی راه را برای نتیجه‌گیری دلخواهش هموار می‌کند: اگر تهدید اصلی از میان رفته، پس چه مانعی برای همکاری با رژیم منحوس صهیونی باقی مانده است؟ این یک بازی با کلمات است که در آن، یک فرض نادرست، مبنای یک نتیجه‌گیری سیاسی قرار می‌گیرد تا پایگاه رأی او را تهییج کرده و تصویری قاطع از او به نمایش بگذارد.

دوم؛ صلحی که بیشتر شبیه معامله است تا آشتی

اشکال دوم، ساده‌سازی خطرناک مفهوم «صلح» است. پیمان ابراهیم، بیش از آنکه یک طرح صلح جامع باشد، مجموعه‌ای از توافق‌های عادی‌سازی روابط میان دولت‌ها با رژیم منفور صهیونیستی ست که بر پایه عقاید مشترک در زمینه های اقتصادی و امنیتی، خصوصاً مهار اقتدار منطقه ای جمهوری اسلامی ایران، شکل گرفته‌اند.

این رویکرد، ریشه‌ای‌ترین منازعه منطقه، یعنی مسئله فلسطین و رژیم غاصب را به کلی دور می‌زند و آن را به حاشیه می‌راند. صلحی که ترامپ از آن دم می‌زند، صلحی میان حاکمان است، نه لزوماً میان ملت‌ها. این مدل، بیشتر به یک معامله تجاری شباهت دارد تا یک آشتی عمیق و پایدار؛ معامله‌ای که در آن منافع کوتاه‌مدت، بر راه‌حل‌های ریشه‌ای و بلندمدت اولویت داده می‌شود.

سوم؛ نگاهی به تقویم انتخاباتی

این پیام را نمی‌توان از تب و تاب رقابت‌های انتخاباتی رژیم آمریکا جدا کرد. ترامپ با این کار، همزمان چند هدف را دنبال می‌کند:
نخست، مهم‌ترین دستاورد سیاست خارجی دوران خود را به رخ می‌کشد.
دوم، با اشاره به ناکامی دولت بایدن در گسترش پیمان، خود را به عنوان فردی کارآمد و توانمند معرفی می‌کند و در نهایت، با اشاره به مذاکرات جدید، می‌خواهد نشان دهد که پروژه‌اش همچنان زنده و در جریان است.

کلام آخر:

در نهایت، باید پیمان ابراهیم را نه به عنوان یک طرح صلح، بلکه به مثابه یک ابزار مهندسی‌شده برای بازتعریف اولویت‌های منطقه درک کرد. ابزاری که می‌کوشد با خلق یک تهدید اغراق‌شده (ایران)، مسئله اصلی یعنی اشغالگری و آپارتاید رژیم صهیونیستی را به حاشیه برده و «امنیت اسرائیل» را جایگزین «حقوق فلسطین» کند.
بنابراین، این پیمان ننگین، بیش از آنکه فرمولی برای صلح باشد، دستورالعملی برای عادی‌سازی خیانت و تداوم بی‌ثباتی در سایه منافع انتخاباتی رژیم آمریکا و اهداف توسعه‌طلبانه رژیم غاصب صهیونیستی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *