به گزارش از خبرگزاری فارس: مشروح میزگرد «بررسی برخی آسیبهای عرفان ضاله ی حلقه»
رئیس عرفان حلقه حتی قادر به روخوانی قرآن نیست/ طاهری دچار اختلالات هیستریک است
اسماعیل منصوری لاریجانی گفت: طاهری دچار یک هیستری روانی است، چند سال پیش این علائم را در خود داشت، اما الان فکر میکنم شدیدتر باشد، یعنی عاقبت کار این انسانها در این فرقه به اینجا میانجامد.
خبرگزاری فارس ـ گروه آیین و اندیشه: محمدعلی طاهری رئیس فرقه ضاله حلقه از ابتدای سال ۹۰ به جرم توهین به مقدسات، دخالت در امور درمانی، تحصیل مال نامشروع و جعل عنوان به پنج سال حبس، ۹۰۰ میلیون تومان جریمه نقدی و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است، فعالیت اصلی این فرقه کاذب در قالب دورههای آموزشی از اواخر دهه ۷۰ توسعه یافت، در این جلسات به افراد این گونه القا میشد که علت برخی بیماریها رسوخ اجنه یا ارواح سرگردان در کالبد افراد است و طاهری میتواند با خارج کردن آنها با عنوان تشعشع دفاعی سلامتی را به افراد بر می گرداند،
پس از مدتی با افزایش آسیبهای روحی ـ روانی در اثر تلقینات عرفان حلقه و فروپاشی برخی از خانوادههای آسیب دیدگان، محمدعلی طاهری بازداشت و پس از برگزاری دادگاه، محکوم شد و برای تحمل پنج سال حبس از سال ۹۰ به زندان افتاد، در این مدت برخی از شبکههای بیگانه از او به عنوان یک دانشمند ایرانی و گاهی زندانی سیاسی یا عقیدتی یاد کردند!
یکی از ترفندهای بنیانگذار عرفان دروغین حلقه (محمدعلی طاهری) برای موجه نشان دادن آموزههای انحرافی خود، استفاده از آیات قرآن است، او با زیرکی برای جذب مخاطب مسلمان خود، آیات قرآن را دستاویز قرار داده و با تفسیرهای غلط قصد دارد عقاید انحرافی خود را با کلام الهی تأیید کند و در این زمینه دست به انتشار کتاب با عناوینی نظیر عرفان کیهانی (حلقه)، انسان از منظری دیگر، بینش انسان، انسان و معرفت، چند مقاله، موجودات غیر ارگانیک و … زد که در این کتابها به وضوح تفکرات انحرافی وی به چشم میخورد.
به منظور آشنایی بیشتر با تفکرات رئیس عرفان دروغین حلقه و توهینهایی که وی علیه اسلام، قرآن و اهل بیت(ع) روا داشته است، میزگردی را با حضور حجج اسلام محمودرضا قاسمی و محمدرضا انهاری از اساتید حوزه علمیه و کارشناس عرفانهای نوپدید و اسماعیل منصوری لاریجانی محقق و استاد دانشگاه در خبرگزاری فارس برگزار کردیم که مشروح آن در ادامه میآید:
در این میزگرد این مباحث مطرح شده است:
-مغلطه طاهری از همین بسماللهاش شروع میشود
-صفت لایتناهی خداوند در مخلوقاتش جا نمیگیرد
-تعریفی انحرافی از رحمت عام الهی توسط رئیس عرفان دروغین حلقه
-«اسلام» به معنای اخص یعنی مسلمان به دین حضرت محمد(ص) و معتقد به قرآن کریم است
-طاهری قائل به مقام خدایی برای انسان است
-طاهری حتی نمیتواند قرآن را از رو بخواند
-اکثر مسترهای عرفان حلقه سطح تحصیلاتی مشخصی ندارند
-ریشه ساینتولوژی طاهری در نحلههای انحرافی دنیا
-تعریف انحرافی رئیس عرفان دروغین حلقه از وحی
-طاهری دچار یک هیستری روانی است
-فرشته مجرد ساحت حرکتی ندارد، حرکت در ماده است
-ردپای ادعاهای دروغین رئیس عرفان ضاله حلقه در نحلههای دیگر
-در «عرفان ضاله حلقه» خدا کنار گذاشته شده است
-تعبیری که فلاسفه غرب از خدا دارند
-طاهری اصلاً حاضر نیست اسم خدا را بیاورد
-تا عبودیت پیدا نکنیم، نمیتوانیم رحمت عام خدا را در درون خود راه دهیم
-عقل و استنباط به قرآن در عرفان حلقه جایی ندارد
-طاهری شیطان کافر را کارگزار الهی مینامد!
-تقدس شیطان در عرفان دروغین حلقه
-طاهری: مگر شیطان همان هوای نفس نیست؟!
-هدف طاهری این است که جوانها از عشق به امام حسین(ع) دست بردارند
-تعداد زیادی از مسترهای عرفان حلقه مطلقه یا در آستانه طلاق هستند
-گریه برای امام حسین(ع) گریه عزت است/ مظلومیت امام حسین(ع) بزرگتر از شهادت اوست
*با توجه به اینکه جرم اصلی محمدعلی طاهری مربوط به توهین به مقدسات است، همچنین یکی از حربههای عرفان حلقه این است که با رویکرد اسلامی جلو میآید و با استفاده از آیات قرآن تأویلهای غلط و نادرستی را ارائه میدهد، در این باره توضیح بفرمائید؟
-منصوری: محمدعلی طاهری به نظرم نه فلسفه میدانست نه عرفان و نه قرآن! اما یک ملغمهای از عرفان و فلسفه و حتی آموزههای قرآنی درست کرد و این را در قالب مقالات و کتابهایی ارائه داده است. اگر بخواهیم مصداقی صحبت کنیم، اولین کلمه قرآن کریم، همین «بسمالله الرحمن الرحیم» است که آغاز قرآن است. وی میگوید: به نام کسی که بینام است! «به نام بینام او»، مثلاً میگوید ما اگر خدا را به اسم بنامیم او را به آن اسم محدود کردیم، در حالی که خداوند موجود نامحدود است، در اوایل هم من حرفهایش را رد کردهام، وقتی ما میگوییم «بسم الله الرحمن الرحیم» و نام الله را میبریم؛ الله اسم ذات است؛ یعنی جامع جمیع اسماء و صفات الهی است.
مغلطه طاهری از همین بسماللهاش شروع میشود
چون که صد آمد نود هم پیش ماست، بنابراین در بسم الله الرحمن الرحیم اول میگوییم الله نه الرحمن الرحیم، چرا الله را میآوریم؟ چون الله جامع اسماء و صفات است و اللهای که رحمن و رحیم است، بعد از الله هم رحمان، وسیعترین اسم خداوند است که آن را بزرگان، فلاسفه، علما و عرفای ما نامش را گذاشتهاند «وجود انبساطی».
وجود انبساطی یعنی چی؟؛ یعنی وجودی که حد ندارد و نامحدود است، رحمت خدا، بیکرانه است. «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء» بنابراین به نظرم مغلطه از همین بسماللهاش شروع میشود، بیانش خیلی ساده است و همه هم میدانند، این آقا حتی اگر اصطلاحات عرفانی و فلسفه را میدانست نمیآمد، چنان مغلطهای کند و ذهن مخاطبانش را خراب کند. این یکی از نکاتی است که مطرح شده است.
یکی از مؤلفههای اعتراضی، اعتراض به همه خدایی است و بر پایه این اعتقاد انحرافی همه چیز جزیی از خداوند است! بنابراین هر چه در عالم است در ذات خود، خدا خواهد بود! این غلط است؛ در ذات خدا هیچ کس با خدا شریک نمیشود. «وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ» «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ/اللَّهُ الصَّمَدُ/لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ/وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» اینها که خیلی روشن است.
اصلاً ما چه کسی هستیم که با حقیقت ذات شریک شویم؟ چنین چیزی وجود ندارد، پس موجودات عالم مظاهر حقیقت وجود هستند، جلوههای آن هستند. نسبت ما با خدا مثل قطره با دریا است. قطره وقتی به دریا رسید، چیزی نیست، «یکی قطره باران ز ابری چکید/خجل شد چو پهنای دریا بدید»، قطره برای خودش کرکری میخواند، ولی وقتی دریا را بدید، گفت: «به جایی که دریاست من کیستم؟/گر او هست حقّا که من نیستم» پس هیچ موقع دریا، قطره نمیشود، ولی قطره از دریاست و همه ما هم به سوی دریا شدن میرویم.
بعد طاهری این نکته را میگوید که راجع به «تقدس»! هیچ ذرهای نمیتوانیم بگویم که این ذره از آن ذره مقدستر است یا این ذره این مقدار بار تقدس دارد، بعد در تقدس ذرههای عالم آفرینش یعنی موجودات و اعیان ممکنات را با خداوند همگن گرفته است؛ یعنی همان طور که خدا مقدس است، اینها هم مقدساند که غلط است. خداوند یک صفات سلبیه دارد که ما با سبوحیت خودمان آنها را نفی میکنیم، تنزیه و یک صفات اثباتی دارد که مخصوص خودش است.
علم، حیات، ممات، قدرت مال خداست. لذا وقتی خداوند آدم را آفرید، فرشتگان به او گفتند: «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» آیا کسی را آفریدی و قرار دادی که فساد در زمین کنند؟ چرا برای اینکه ساحت فرشتگان فقط تقدیس خداوند است، میگویند: «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» ما مرتب تو را تسبیح میکنیم تازه با حمد تو؛ یعنی اگر ملائک حمد الهی را نداشته باشند نمیتوانند خدا را تسبیح کنند؛ یعنی تا خدا را نشناسند و موحد نشوند نمیتوانند خدا را تسبیح کنند.
صفت لایتناهی خداوند در مخلوقاتش جا نمیگیرد
اینجا میگوید «نُقَدّسُ لَک» یعنی تقدیس مخصوص توست، بنابراین در قداست که صفات قدوسیه خداوند است، هیچ کس با خدا شریک نیست و فقط مخصوص خداوند است، این از آن مغلطههایی است که مشقهای کودکانه از این تعابیر قرآنی است، مثل کسانی که کتاب «رئالیسم» علامه طباطبایی را بخواند و بعد انشایی بنویسد و در کلاًس بخواند!
یکی از موارد دیگر که مهم است اینکه انسان به جایی میرسد که خداوند قدرتش را به او تفیض میکند؛ یعنی احساس بینیازی میکند، بعد خدا میگوید که تو دیگر خدا شدهای! دوست داری خدایی بکنی یا نه؟ این خیلی حرف مبهمی است و به نظرم مخاطب هم باید عاقل باشد و هیچ موقع انسان، خدا نمیشود.
مخلوق، مخلوق است و خالق، خالق، اصلاً ممکنات به تعبیر فلاسفه فقر ذاتی دارند. قرآن میفرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللهِ» اینجا دیگر اطلاق عام است و ما فقیریم و تنها «وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» آن کسی که غنی و حمید است، خداوند است، هیچ موقع صفت لایتناهی خداوند در مخلوقاتش جا نمیگیرد، اگر خدا هم به او تفویض کند او ظرفیت واستعدادش را ندارد. بنابراین این هم یک حرف بیربط و بیپایهای است، شما به یک فیلسوف بگویید این را نقد کن، خواهد گفت که این حرف اصلاً مبنا و پایهای ندارد.
انسان در منفیبافی و حرفهای مخالف زدن هم در مناظره باید طوری باشد که در ابتدای جدل، عقل مخاطب را قانع کند که همان انگیزهای برای نقدش شود، ولی واقعاً این حرفهایش خیلی بیپایه و اساس است و نشان میدهد هیچ اطلاعاتی از علم کلاًن، فلسفه و عرفان ندارد.
*حاج آقا انهاری، آقای منصوری به سه مورد از انحرافاتی که محمدعلی طاهری در رابطه با قرآن داشت، اشاره کردند، اگر صحبتی در این خصوص دارید بفرمایید.
-انهاری: خیلی تشکر میکنم که چنین فرصتی را به بنده دادید که در محضر استاد قاسمی بزرگوار و آقای دکتر منصوریلاریجانی و در خدمت شما باشم، این را هم عرض بکنم که بنده در مرادواتی که تاکنون با آقای دکتر داشتهام، صحبتهای زیادی در زمینه نقد عرفان حلقه با هم کردهایم و الحمدلله ایشان نگاه عالمانهای در نقدهای خود بیان میدارند که خود جای تقدیر و تشکر دارد.
در مورد نقد این فرقه یعنی عرفان حلقه مباحث زیادی وجود دارد که اشاره به بحث قرآن کردند و خیلی هم بجا است، اگر از این وادی وارد شویم خیلی عالی است و میتوانیم اسلامی نبودن این عرفان را بیشتر مشخص و مطالب آن را احصاء کنیم، محمدعلی طاهری برای اینکه عرفان خودش را در جامعه اسلامی ما که غالباً هم شیعه هستیم، بیان کند و جوانها را جذب خود کند، از وادی عرفان اسلامی، وادی قرآن و اهل بیت وارد میشود، به آرامی مرزها را میشکند، کم کم توسل به اهل بیت را استعانت من دون الله بیان میکند، همانی که وهابیت سالیان سال است مطرح می کنند و جواب آن داده شده است، توجه به قرآن را نوعی کتاب پرستی بیان میکند و از طرفی باب عقل را بر جوانان مسدود کرده، به قول خود بر پله عشق مینشاند و این یک خطر بسیار جدیای است.
تعریفی انحرافی از رحمت عام الهی توسط رئیس عرفان دروغین حلقه
طاهری آن طور که بنده چندین سال در این حیطه فعالیت دارم، آثارش را مدقّانه مطالعه کردهام و فایلهای صوتیاش را کامل شنیدهام و آن را در تحقیقات میدانی و کتابخانهای پیگیری کردهام، به این رسیدهام که هدف وی، بیان عرفان اسلامی نیست، اصلاً ایشان عرفان اسلامی به معنی واقعی کلمه نمیداند، بلکه هدفشان این است که به هر نحو ممکن هر کسی را با هر سلیقهای دور خودش جمع کند و خودش را به عنوان مرکزیت عرفان حلقه مطرح کند.
به یاد میآورم که ظاهراً در سال ۸۶ با انتشار بیانیهای رسماً جهانی شدن مکتبش را بین اعضای خود اعلام کرد و طبق اعلام وی عرفان حلقه آمده است: تا مسلمان، مسلمان بهتری، مسیحی یک مسیحی بهتری، یهودی یک یهودی بهتری، سرخ پوست یک سرخ پوست بهتری باشد، این خود خطر دیگری است؛ به طوری که حساسیتی وجود ندارد که مسلمان باشی یا یهودی یا سرخ پوستی از آنجا که اگر تحت رحمت عام خدا قرار بگیری! در هر دینی که میخواهی باش، ولی به شعور کیهانی اعتقاد داشته باش و بس!
وی بحث رحمت عام را بیان میکند و در اوایل کتاب «انسان از منظری دیگر» میگوید: همه انسانها چه مسلمان و چه غیرمسلمان، کافر، دیندار و بیدین -حتی از مسترهای ایشان هم شنیدم- که لائیک باشد یا سرخپوست فرقی نمیکند، میتواند به محض اعتقاد به شبکه شعور کیهانی که طاهری آن را تعریف و تبیین میکنند، داخل رحمت عام الهی میشوند و از تسهیلات آن استفاده کنند!! تسهیلاتی که مختص به معتقدین به این فرقه است، عجب!
وی در کتاب «انسان و معرفت» خود بیان کرده: وقتی فردی به این مسائل در عرفان حلقه تسلیم نباشد اعتقاد نداشته باشد، داخل در رحمت عام الهی نیست و در کتاب «انسان از منظری دیگر» بیان میکند که از زیر چتر رحمت عام خارج میشود، جالبتر آنکه در جایی دیگر بیان میکند: فیض و رحمت الهی در انحصار هیچ گروه خاصی نیست، افراد و گروه ها فقط می توانند معرّف آن باشند! حال اگر انحصاری نیست چگونه بیان میکند که هر کس وارد این عرفان و چتر رحمت الهی نشود، البته منظور وی با این تأویل این است که: این گونه نیست که مقدسها (علما و حوزویها) میگویند هر کس مؤمن شد، در ظلّ عنایات خاص (رحیمیه) خداوند باشد! حال آنکه ما که با استنادات قرآنی میگوییم که رحمت خاص(رحیمیت) خدای متعال مختص مؤمنین است، وی رحمت خاص را تبدیل به رحمت عام (رحمانیت) کرده و گفته شامل همه انسانها است!
ببینید باید بحث این گونه بیان شود که در اسلام، رحمت عام و رحمت خاص داریم، رحمت عام به معنای این است که تمام مخلوقات از این رحمت خداوند متعال به اندازه سعه وجودیشان بهرهمند هستند، مانند آب غذا و نعمتهای موجود و…، اما رحمت خاص مختص به انسانهایی است که در مسیر طاعت الهی قدم گذاشتهاند و اطاعت خدا کردهاند، آیات زیادی هم داریم که الان فرصت خواندن تک تک آیات نیست که از منظر قرآن رحمت عام و رحمت خاص را بیان کنیم در این باره مرحوم علامه طباطبایی در المیزان و علامه جوادی آملی در تسنیم و آیتالله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه بسیار عالی این مباحث را تبیین و روشن کردهاند.
«اسلام» به معنای اخص یعنی مسلمان به دین حضرت محمد(ص) و معتقد به قرآن کریم است
طاهری با این بیان از رحمت عام میگوید که همان رحمت خاصی(رحیمیت) که شماها مدنظرتان است و به قول خودش سرقفلی این رحمت را به نام حوزه علمیه زدهاید! اینگونه نیست، رحمت خداوند متعال برای همه است و در فرقه خود مطرح میکند که رحمت، همان رحمت عام است؛ یعنی تمام انسانها میتوانند از این تسهیلات استفاده کنند، آن هم فقط با قبول شبکه شعور کیهانی! وقتی این شبکه شعور کیهانی را قبول کنند و به آن اعتقاد داشته باشند، یکسری معارف و آگاهیهایی را دریافت میکنند و شرط ورود به آن، این حرفها که میزنند نیست.
آری! این آگاهیها، آگاهیهایی است که تمام مؤلفههای اسلامی را تبدیل به مؤلفههای کیهانی میکند! حج، نماز، زکات، خمس، معراج، حجاب، موعود، معاد و … هیچ کدام از حیث ماهوی با مؤلفههای اسلامی برابری ندارد، مثلاً وقتی میگوییم اسلام، در فرقه کیهانی، اسلام معنای دیگری دارد، ببینید اسلام به معنای اخص به معنای این است که ما مسلمان به دین حضرت محمد مصطفی(ص) هستیم و اعتقادمان به قرآن کریم است، اما اسلام در عرفان کیهانی به معنای تسلیم کلی است!
داخل پرانتز عرض کنم، اگر چه در قرآن نیز تسلیم آمده و تمام انبیاء الهی هم دین اسلام را بیان میکنند، منتها صحبتمان اسلام به معنای اخص است و طاهری بیان میکند که اسلام به معنای تسلیم است؛ بنابراین یهودی، مسیحی و هر کسی که اعتقاد به خدای متعال داشته باشد، داخل در دین اسلام است و ما نباید اینها را از خود برانیم، آنها هم مسلمانند و همینها بدون تشرف به دین اسلام محمدی مسلمانند و با اعتقاد به شبکه شعور کیهانی اینها به سطح بالایی از معارف عرفانی میرسند.
واژه وحدت و کثرت در این فرقه تبدیل به یکی از معضلات دینی و جامعه شناختی شده طاهری بیان میکند که هر کس که فارغ از این وحدت باشد، در کثرت به سر میبرد، البته تعریفشان از وحدت این است که هر انسانی که در زیر چتر رحمانیت عام الهی قرار بگیرد و کثرت (یعنی هر کسی که جدا فکر کند و فارغ از دیگران باشد)، «وحدت» به معنای اینکه انسانها یکجا جمع شوند همدل باشند، پس «کثرت» به معنای اینکه انسانها از هم جدا شوند، خندهدار نیست؟ دوست دارم بحث وحدت را از کتاب ایشان بخوانم و راجع به این موضوع دو، سه دقیقهای توضیح دهم و به بحث قرآن و کشف رمزی که مطرح میکند برسیم.
وی در کتاب «انسان در منظری دیگر» میگوید: عالم وحدت به عالمی اطلاق میشود که ادراکی بوده و در آن انسان به درک تن واحده بودن جهان هستی میرسد، جهانی که همه اجزای آن تجلیات الهی محسوب میشود، در این حالت انسان خود را با همه اجزای جهان اصلی در ارتباط و یگانگی میبیند، این را عالم وحدت میگوید، در ادامه توضیح میدهد که بهرهبرداری از رحمت عام الهی، مستلزم قرار داشتن در مسیر وحدت بوده است، منظور از رحمت عام الهی، اعتقاد به شبکه شعور کیهانی است! بنابراین ما باید به این اعتقاد پیدا کنیم تا در مسیر وحدت وارد شویم و تسهیلات و کمکهای لازم مثل فرادرمانی، اخذ لایه محافظ و فردی که به شبکه شعور کیهانی اعتقاد دارد، لایحه محافظ دریافت میکند! آن هم از مرکزیت عرفان حلقه و شخصی به نام آقای طاهری که این را در یکسری شرکت در ترم های مشخص و سوگندنامههایی که مطرح است و افراد امضا میکنند، تفویض میکند، کاری که پیامبران الهی و امامان تاکنون بدان نپرداخته اند!!! و ایشان آمده این رسالت را به قول خود به دوش بکشد.
لذا مطرح میکند: تسهیلات و کمکهای لازم برای آن عدهای است که این مسیر را انتخاب کردهاند! کسانی که بخواهند در عالم کثرت حرکت کرده و خود را مطرح کنند در عالم کثرت، افرادی هستند که مدعیاند و علم خود را به رخ دیگران میکشند. این به این معنی است که اگر با اعضای حلقه بحث کنیم و بگوییم اشتباه میکنید، میگویند شما در تضادید و در عالم وحدت نیستید و در عالم کثرت به سر میبرید، عالم کثرت هم به عالمی بیان میشود که انسانها از یکدیگر جدا شدهاند تا جایی که دنیای هر انسانی تنها محدود به خود شده و خارج از خود را به رسمیت نمیشناسد. فقط به فکر خویشتن بوده و همه توجه او به حفظ منافع شخصی، زندگی مادی و زمینی معطوف میشود.
وی اعمال عبادی را روی آوردن به کار زمینی میداند، پس فردی که به فکر اعمال عبادی خودش باشد داخل در کثرت است، ولی وقتی به فکر جمع کردن دیگران در چتر رحمت عام یعنی شبکه شعور کیهانی آقای طاهری باشد یک فرد موحد است و داخل در شبکه وحدت وجود!
خیلی جالب است که وی موحد را هم اینگونه بیان میکند: کسانی که وحدت الهی را اینگونه قبول داشته و در راه رسیدن به آن، انسانها را دعوت به اتحاد آشتی با خود و جهان هستی و طبیعت میکنند، موحد میگویند!
*آیا اصلاً موحد در دین اسلام بدین معناست؟ یا اینکه ما به کسی موحد میگوییم که قائل به وحدانیت خدا باشد و شریکی برای خدا اتخاذ نکند و پیوسته ذوب در توحید و یکی دانستن خداوند باشد؟
-انهاری: ببینید! چه راحت وی تمام مؤلفههای اسلامی و عرفان اسلامی را پلورالیته میکند و معنای دیگری برایش استخراج میکند که وقتی مثلاً شما اشعار را میخوانید، قرآن، آیات و روایات را میخوانید، ذهنتان تماماً به مطالب عرفان حلقه منعطف میشود، هر جا عرفا از وحدت صحبت میکنند، میگویند که آهان! همانی است که طاهری میگوید و حوزه علمیه، روحانیون اینها را تغییر داده و با تفاسیری که از قرآن دارند بیان میکنند و اینها تأویل به رأی خود آقایان است، بنابراین کلاً تفسیر را کنار میگذارند و میگویند این مطالب برگردان فکر خودشان است و ما با الهام و کشف رمز به آن میرسیم!
-منصوری: راجع به رحمت خاص و رحمت عام این طور هم در تفاسیر ما و هم در متون عرفانی و فلسفه ما هست، رحمت رحمانی داریم و رحمت رحیمی داریم، رحمت رحمانی یعنی عام است، خود وجود و هستی عام است، خداوند به کسی وجود داد از او نمیگیرد حتی اگر بندگی کند یا نکند، مسلمان باشد یا نباشد، گناه بکند یا نکند. رحمت رحیمی مخصوص مؤمنین است که هم در این دنیا و هم در آن دنیا از آن بهرهمند میشوند. این شعر را ایشان خیلی میخواندند که «همه کس طالب یارند/چه هوشیار چه مست/همه جا خانه عشق است/چه مسجد چه کلیسا» این شعر حافظ است. آنجایی که باید مچش را گرفت اینجاست؛ بله، ما رحمت عام داریم و همه عالم محضر خداوند است. همان تعبیری که امام راحل داشتند: «عالم محضر خداست». شما کجا را میخواهید نگاه کنید که خدا نباشد؟!
طاهری قائل به مقام خدایی برای انسان است
«و فی السماء الی و فی الارض الی» اما همه این مباحث در حوزه آنتولوژیک نیست، بلکه در حوزه اپیستمولوژیک است. یعنی معرفتشناسی است، اگر امروز یک جوان بداند از رحمت خدا بیشتر از یک اکسیژن بهره میبرد، خود اکسیژنی که الان در سینه میریزیم، جلوهای از رحمت خدا ببیند، پیشانی عبودیت در محضر او میساییم. پس فقط هستیشناسی نیست. همانطور که با دهانم اکسیژن را استشمام میکند و غذا را میخورم، آن ذائقهای که باید رحمت خدا را بچشم، عبودیت است. تا بنده نشوی نمیفهمی چیست. اینجا باید مچ اینها را گرفت. از آن طرف میگویند نماز، مسجد و عبادت «نه» و از طرف دیگر از رحمت عام خدا صحبت میکنند؟! اینکه پارادوکسیال است. این افراد اهل منطق و علم نیست. به فرمایش امام صادق(ع) ای کاش دشمنان ما منطق جدل هم داشتند، متأسفانه ندارند.
بحث الهه و رب را مطرح کردند که خیلی جالب است. میگوید: همه انسانها بالقوّه الهه هستند و بالفعل به رب میرسند! میخواهند قضیه را این گونه توجیه کنند که عذر بدتر از گناه و قیاس معالفارق است. الهه مظهر الوهیت خداوند است و اسماء صفات است و ولی خدا میشود و داستانش خیلی مهم است. چطور طاهری جایگاه این واژهها را نمیفهمد، اصلاً نمیفهمد که چه میگوید.
این نکته را برجسته کنید. بله ما رحمت عام داریم و فردا میگویند که ما رحمت عام نداریم، اسلام به معنی تسلیم است و مصدر تسلیم است. «قُل یا أَهلَ الکِتابِ تَعالَوا إِلىٰ کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ» خدا به پیامبر میگوید: به همه بگو همان کلمهای که همه به آن وحدت داریم، عبودیت و بندگی خداست.
یا دنبالهاش میفرماید: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ» کسی که اسلام را به عنوان دین قبول ندارد یعنی تسلیم نشدن، بالاخره اسلام دینی است که هر کسی با هر ادیانی در طول تاریخ آمده است، باید در برابر او تسلیم شود؛ یعنی در برابر پیامبران چرا که اسلام جامع ادیان است و پیامبر(ص) ما خاتم پیامبران است، همه اوصاف کمالیه سلسله جلیله انبیاء را دارد، چیزی که قرار بود خداوند از مَکمَنِ غیب برای هدایت بندگانش در زمین نازل کند، از ازل تا ابد را نازل کرده و در اختیار ما گذاشته است.
رحمت عام لازمهای میخواهد و آن عبودیت است. وقتی مولا علی(ع) در دعای صباح می فرمایند: «یا من دلع لسان الصباح بنطق تبلجه و سرح قطع اللیل المظلم بغیاهب تلجلجه و اتقن صنع الفلک الدوار بمقادیر تبرجه و شعشع ضیاء الشمس بنور تاءججه»؛ خدایا من این صبح را نگاه میکنم با نطقش، رحمت تو را به کام من میریزد، چقدر زیبا میگوید، همه موجودات عالم، باران رحمت خدا را میریزند. اما وقتی من حس ندارم، ظرف جانم باز نمیشود چه احساسی دارم؟ مرادش از رحمت عام، همان شعور کیهانی است که میخواهم این را هم رد کنم.
شعور کیهانی یعنی چی؟ کیهان یعنی کائنات. کائنات اعم از کائن و کائن است؛ یعنی غیر از خدا یعنی کیهان. هیچ پیامبری چنین ادعایی نکرده که شما میتوانید افراد را به شعور کیهانی متصل کنید. به نظرم این حرف از شرک هم بزرگتر است.
طاهری حتی نمیتواند قرآن را از رو بخواند/اکثر مسترهای عرفان حلقه سطح تحصیلاتی مشخصی ندارند
-انهاری: بله! همین طور است، جالبتر اینکه وی در مورد قرآن مدعی است، در حالی که حتی از رو هم نمیتواند بخواند، میگوید: یکبار هم قرآن را نخواندهام ولی قرآن به من الهام میشود! میخواهد بگوید من هم به نوعی نعوذبالله بلا تشبیه مانند رسول خدا امّی هستم، فایلهای صوتی او را هم دارم و اگر نیاز شد میتوانید از آن استفاده کنید، وی میگوید: تمام قرآن را تا به حال نخواندهام، حتی قرآن و ادعیه را اشتباه میخواند. شما ببینید حتی نحوه قرآن خواندن نورعلی تابنده نادان، سرکرده دراویش گنابادی که پخش شد طوری مفتضح بود که باعث شد خیلی از مردم از او فاصله بگیرند و متنفر شوند.
این فایلها را حتماً گوش کنید، وقتی فرد هنوز نمیتواند قرآن را درست بخواند چطور میتواند معارف قرآن را بفهمد؟ درک کند؟ و به دیگران بفهماند؟ پس چرا درست خواندن قرآن به تو الهام نشده؟ آیا فقط معارف الهام میشود؟ مگر قرآن خواندن سختتر از معارف قرآن هست که این قسمت برای شما دشوار و الهام نمیشود؟ اصلاً دقت کنید همین که آقای به اصلاح مهندس و دکتر طاهری تحصیلات آکادمیک مشخص و معلومی ندارد و یک نکته هم داخل پرانتز بگویم و برخی عزیزان مبتلا دقت کنند، ببینند سطح سواد آکادمیک این مسترها چقدر است؟ چقد سواد دارند؟ ما که بررسی کردیم، به جز عده ناچیزی، اکثراً سطح تحصیلاتی مشخصی ندارند و به مجرد شرکت در ترمهای چند ساعته و دوره کوتاه مستری و امضای سوگندنامه وارد جامعه شده، ادعای درمانگری توسط شبکه خود دارند و ادعاهایی که سر به فلک میکشد و دخالت در امور نه تنها دینی بلکه پزشکی و پیراپزشکی میکنند و آمارهای صدمات وارده به مریضها هر روز گزارش میشود.
از طرفی طاهری بیان میکند: قرآن کریم معارفی را در خودش دارد که با ظاهر خواندن آن نمیتوان آن را فهمید و این شعور و آگاهی را باید درک کرد! آن هم با اتصال به شبکه شعور کیهانی! یعنی این شبکه شعور کیهانی یک موجود حیِ(زنده) مُلهمه است و به متصلین به آن الهام میکند!
حال از وی میپرسیم این مطالبی که به قول خودت از قرآن به آن استنباط میکنی و به تو الهام میشود و به اصطلاح خودت کشف رمز از قرآن میکنی این کشف رمز چیست؟ میگوید: کشف رمز از قرآن این است که قرآن رمزهایی دارد، منِ طاهری قرآن را رمزگشایی میکنم!
آقای طاهری!! این کاری است که باید خود معصوم انجام دهد؛ این کاری است که اصلاً به عهده امام معصوم است، ولی وی این ادعا را دارد، این کاری است که «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»؛ به باطن قرآن دست نمییابد مگر پاکیزگان، نمیتواند آن را انجام دهد، مگر کسانی که به تعبیر قرآن اهل بیت پاکیزهاند و به امر خدا آنان را از رجس و گناه دور کرده: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» نه تویی که هنوز در بین مسترهایت به اشتباهاتت اعتراف میکنند و در مناظره با ما اعتراف میکنند طاهری که معصوم نیست.
آقا من بارها فریاد زدهام، این آقای طاهری کمی جلوتر که برود، ادعای امام زمانی هم میکند، به دلایلی که از کتابهای خودش دارم و ادعاهای غیرمستقیم هم کرده است، این فرد خیلی خطرناک است، کار کشف رمز و رمزگشایی از باطن قرآن کار انسان عادی نیست، اصلاً کار انسانی که خطاپذیر و غیرمعصوم است، نیست، بارها در مورد شیطان با مسترهایش هم صحبت کردهایم و گفتهایم که مثلاً این موضوع را در مورد شیطان اشتباه میگویند، گفتند: بله! طاهری که معصوم نیست! پس کسی که معصوم نیست، چطور قرآن را کشف رمز میکند، بیخود میکند همچنین ادعایی میکند!
طاهری بیان میکند که قرآن رمزهایی دارد و ما کشف رمز میکنیم، سؤال میکنیم شما چطور این کشف رمز را تأیید میکنید و چه مهر تائیدی برایش دارید؟ چون الهامات، مکاشفات باید مهر تأییدی داشته باشد، در این مکاشفات یکسری تصرفات شیطانی وجود دارد و در تخیلات فرد تأثیر میگذارد و یکسری مطالب شیطانی را به طرف الهام میکنند و نشان میدهند همان طور که قرآن می فرماید: «وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ»؛ و در حقیقت، شیطانها به دوستان خود الهام و وحی مىکنند تا با شما ستیز کنند و اگر اطاعتشان کنید، قطعاً شما هم مشرکید، چطور میتوانید مکاشفه و کشف رمزتان را تأیید کنید؟ تا اینکه شیطانی نباشد.
سؤال میکنیم که چطور این را تأیید میکنید؟ در بخشی از کتاب خودش به نام «انسان و معرفت» صفحه ۵۵» بیان میکند: تأیید این آگاهیها، الهامات و معرفتها با بخشهایی از کتب آسمانی که به وضوح خوبیها و بدیها را مشخص میکند، به راحتی انجام میشود. یعنی شما آگاهی را به کتب آسمانی ارائه دهید -داخل پرانتز عرض کنم که گفت: کتب آسمانی و نگفت قرآن! وی خیلی دقیق این مطالب را به خورد جوانان میدهد و افرادی که اطلاعات دقیقی از دین ندارند و نمیدانند اصلاً ایشان چه میگوید و کجا را هدف گرفته است، لذا خیلی باید دقت کرد- میگوید: آگاهی را باید منطبق بر کتب آسمانی که یکی از آنها قرآن کریم باشد، تطبیق دهد و بعد خوبیها و بدیهایش مشخص میشود، اما بخشهای زیادی از این متون اسراری را در اختیار میگذارد که نیاز به کشف رمز دارد. بعد مطرح میکند که چنان هم واضح نیست که بتوان انطباق آگاهی دریافت شده با آن را تشخیص داد. یعنی تا حدی هم میگوید که بالاخره ما نمیتوانیم با قرآن این را تطبیق دهیم، پس چطور باید تطبیقش دهیم؟ چطور میتوانیم این کلاًم و مطلب و کشف رمز را بفهمیم و مورد فهممان واقع شود؟
در جایی از این کتاب نیز بیان میکند: چارهای جز این نیست که پس از ارزیابی اصولی، ملاک مثبت بودن آگاهی و پذیرفتن آن را این بدانیم که تقابلی با کلاًم خدا، پیشوایان دینی نداشته باشد -باز هم عرض کنم ائمه را نمیگوید، میگوید پیشوایان دینی یعنی حضرت عیسی(ع) که کلاًمش تحریف گشته و در خیلی از جاها پلوس را مثلاً در کتاب «انسان از منظری دیگر» جزو پیامبران الهی میشناسد و لفظ پیامبر را برایش آورده است!- وی در ادامه میگوید: علاوه بر این سنجش لازم است که خود فرد نسبت به مثبت بودن آگاهی به حجت قلبی رسیده باشد.
کلاً این بحث خیلی درهم و برهمی است، آقای طاهری ما که نفهمیدیم بالاخره کشف رمزتان را به قرآن عرضه کنیم یا پیشوایان یا به حجت قلبی؟! میگویی قرآن و کتابهای آسمانی مطالب اسرار آمیزی دارد که نیاز به کشف رمز است، میخواهیم بیشتر بحث را دنبال کنیم، میگوید: مثبت بودن این آگاهیها نیاز دارد که مطالب ما تقابلی با کلاًم خدا و پیشوایان دینی نداشته باشد، بعد میگوید: لازم است که خود فرد نسبت به مثبت بودن آگاهی به حجت قلبی رسیده باشد.
بار دیگر عرض میکنم خوب دقت بفرمایید: در اینجا از قرآن کشف رمزی کردهایم و میخواهیم تأییدش کنیم، باید به قرآن و کتب آسمانی برگردانیم و ببینیم آیا درست است و تطبیق میشود یا نه؟ قرآن را نمیفهمیم باید به کشف رمز خود مراجعه کنیم تا قرآن را بفهمیم در این صورت که کلاً دور است و باطل؛ یعنی نه میتوان قرآن را فهمید، چون نیاز به کشف رمز دارد و نه میتوان کشف رمز را تأیید کرد، چون قرآن را نمی فهمیم لذا دور است و باطل!
وی کلاً در این مساله یک ابهامی را مطرح میکند و کلاً کشف رمز قرآن را اینجا معلق رها میکند و هیچ تعریف دقیقی از آن بیان نمیکند که بالاخره این کشف رمز را چه کسی باید تأیید کند.
در یکی از کتابهایش به نام «موجودات غیرارگانیک» بیان میکند: قرآن خیلی مسائل موجودات غیرارگانیک را مُجمَل و به اختصار بیان کرده است! به تعبیر بنده از ایشان مبهم بیان کرده است. چون ایشان میخواهد این را هدف بگیرد و میگوید مفصلاش در انجیل است، بنابراین آدرسهای زیادی را در کتاب «موجودات غیرارگانیک» از انجیل میآورد، اینجاست که وی کتب مقدس را به نمایش میگذارد، اینجاست که مشخص میشود که منظور از کتب مقدس چیست؟
وی علاوه بر اینکه کتب تحریف شده مقدس ادیان دیگر را تأیید میکند و میگوید که کشف رمزمان را میتوانیم به آنها هم ارجاع دهیم و از آنها تأیید بگیریم و بلافاصله که از آنها تأیید بگیریم، کار تمام است و مطالبمان کاملاً صحیح و درست است.
*از بحث قرآن بیرون بیاییم و وارد مباحث بعدی شویم. بیشتر بحث برونریزی و فرادرمانی است که یکی از عوامل جذب است. آقای قاسمی شما در این زمینه صحبت بفرمایید.
ریشه سایمنتولوژی طاهری در نحلههای انحرافی دنیا/تعریف انحرافی رئیس عرفان دروغین حلقه از وحی
-قاسمی: یکی از نکاتی که در بحث فرادرمانی یا سایمنتولوژی اصطلاح خودخواندهای که در هیچ فرهنگ لغتی هم استفاده نمیشود و طاهری دارد؛ این است که مباحثی که در سایمنتولوژی مطرح میکند مسبوق به سابقه در نحلههای انحرافی است و وقتی از وی سؤال میشود که اگر چنین کشفی بعد از ۱۴۰۰ سال کردهاید، چرا چنین بحثی در دنیای اسلام تاکنون مطرح نشده است؟ و شخصی فرادرمانی را به عنوان راه خداشناسی و شناخت خدای متعال و اتصال به شبکه شعور کیهانی از بزرگان و علمای اسلام در طول ۱۴۰۰ سال نگفته است؟!
وی نکتهاش بر این است که رسالتی بر دوش من است که بر دوش بقیه نبوده است! یعنی گو اینکه نگاه طاهری این گونه است که واقعاً یک رسالت قدسی دارد! و آن اشراقی که در سال ۱۳۵۷ برای او اتفاق افتاده و در روزی کاشفهای برای او اتفاق افتاده و صحبتشان این است که تمام این مباحث به من الهام شده است! کلمه «الهام»، «آگاهی» و «وحی»، چون وی معتقد است که این اتفاقاتی که در حیطه فرادرمانی افتاده است نوعی الهام است! و این وحی همان وحیای است که بر رسول خدا انجام میگیرد و هیچ تفاوتی بین وحیای که بر رسول خدا انجام میگرفته و وحیای که بر طاهری انجام میگیرد و وحیای که ممکن است در آینده بر کسی دیگر انجام بگیرد، نیست.
ادعایش این است که نمره رسول خدا ۲۰ است، نمره من ۱۷ است و نمره شما ۱۶ و نمره فرد دیگری ۱۵ است اما ما هم اگر تلاش بکنیم، نمرهمان ۲۰ میشود! درحالیکه وقتی ساحت قدسی رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) را بررسی میکنید، میبینید مقام نبوت و امامت اکتسابی نیست و مقامی است که از طرف خدای متعال به بعضی از خُلَصِ اولیای خودش داده میشود و به ابراهیم خلیل هم در آخر عمرش داده شد. بنابراین انحرافی که بحث فرادرمانی با قرآن کریم دارد، این است که او ادعا میکند اینها مباحثی است که به او وحی شده است!
حتی وقتی به او میگوییم همین حرفهایی که میزنید از انرژیدرمانی ژاپنی و از فرقه ساینتولوژی میزنید. فرقه ساینتولوژی را «اِل ران هابرت» تاسیس کرده و در فرانسه به اعدام محکوم شده است و از فرانسه به آمریکا رفته است، در آمریکا کار کرده و کتابی به نام «علم سلامت ذهن» دارد که تحت عنوان «دایتِکتس» انتشارات بریچ این کتاب را در کالیفرنیا در سال ۲۰۰۹ چاپ کرده است و از عجایب اینکه این کتاب به زبان فارسی است! یعنی اصلاً حوزه فعالیتی انتشارات بریچ کتابهای زبان فارسی نیست، اما در سال ۲۰۰۹ این کتاب به زبان فارسی ترجمه شده است، میخواهم بگویم این مباحثی که در ساینتولوژی و کابالا و مطالبی از هندوئیسم دارد مباحثی از مارکس دارد؛ یعنی آن بِیسِ مارکسیستی، بحثی از روبنا و زیربنا را ملاحظه میکنید. بحث تِز و سنتز را از کلمات طاهری درمییابید که علتش این است که در آن بستر رشد کرده است.
در مجموع وقتی به مباحث فرادرمانی نگاه میکنیم و اینکه فرادرمانی در این نحلههایی که نام بردم، هست، در همین کتاب دایتِکس «علم سلامت ذهن» دقیقاً همین تقسیمبندی که در کتاب «موجودات غیرارگانیک» طاهری مطرح میکند در آنجا هم مطرح شده که ۴۰ سال پیش هابرت مطرح میکند.
وقتی به طاهری میگوییم این صحبتهای شما در این کتابها و نحلهها هست و چگونه ادعای الهام میکنید؟! چطور ادعا میکنید که همه اینها به شما اشراق شده است؟! میگوید: این مباحث به من الهام شده است و این کتابها را پس از اینکه مباحث را مطرح کردهام، مریدهایم و شاگردانم برایم آوردهاند و گفتهاند این حرفی که شما میزنید در این کتاب هم هست! یعنی در تأیید حرف من.
وی قائل به این است که اصولاً فرادرمانی یک کشف است. یک هدیه الهی به طاهری است و طاهری هم این کشف و قدرتی را که خدا به او داده به عنوان اشانتیون به افرادی که میآیند در همان ترم اول میدهد؛ یعنی طاهری میگوید: من این کشف و شهودی که داشتهام، فرادرمانی تفویض کردهام، در واقع دو تقسیمبندی میکند، یک تقسیمبندی برای همین فرادرمانی میکند، اگر بخواهم شبیه به ذهن شود اینکه کسی که سرما میخورد نزد پزشک میرود و بررسی میکند که مشکلش زیاد نیست و یک قرص سرماخوردگی و استامینوفن به او میدهد، طاهری گو اینکه افراد را در مرحله اول وارد بحث سایمِنتولوژی و فرادرمانی میکند، اما بعد از مدتی که پیش میروند و تأثیر نمیگیرد، بحث تشعشع دفاعی را مطرح میکند.
بحث تشعشع دفاعی که طاهری مطرح میکند، سنگینتر از فرادرمانی است؛ یعنی نوع ضربات و آسیبهایی که به افراد میزند، نوع برونریزیهایی که افراد بعد از تشعشع دارند و حملاتی که به آنها میشود، (عبارات متعلق به خودشان است و چیزی نیست که ما جعل کرده باشیم، اصطلاح «حمله» یا «برونریزی» مال خودشان است)، مثلاً خانمی که از مسترهای اول طاهری بود، میگفت که ۱۵ سال است، برونریزی من این است که سر من بعد از تشعشع تاول میزند و من زیر دوش این تاولها را میکنم و از آنها خون جاری میشود.
اگر بخواهیم کیفیت فرادرمانی تشعشع را بیان کنیم، بحث مجزایی است. دکتر اسویی را نگاه کنید، در ژاپن ۱۰۰ سال پیش وقتی در کیوتو در کوهستانهای ژاپن میگوید: «من به اشراق رسیدم»، «من به آگاهی رسیدم» و این رسیدن به آگاهی واقعاً نکتهای است که قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ» رساندن آگاهی از طرف شیاطین را قرآن کریم تأیید میکند که ممکن است یک الهامات شیطانی صورت بگیرد.
دکتر اسویی در ۱۰۰ سال پیش همین حرفهای طاهری را میزد، میگفت کسی که میخواهد فرادرمانی کند و این بیمار را به روح بزرگ رِیکی(نام شبکه) وصل کند، باید یکسری قوانین را رعایت کند، مواظب باشد ضربه این کاری که میکند به خودش برنگردد، همین حرفها را طاهری هم میزند.
ما در اینجا دو مبحث میبینیم؛ یعنی نکته اصلی در فرادرمانی این است که طاهری ادعا میکند این الهام از طرف خدای متعال است! درحالی که وقتی نگاه میکنیم، کیفیت وحیای که او بیان میکند با کیفیت وحیای که رسول خدا(ص) بیان میکند، هیچ تفاوتی قائل نیست و ثانیاً اینکه شما فرادرمانی را با عنوان دیگری در نحلههای انحرافی میبینید که اگر فرصتی شد، بیان خواهم کرد.
-منصوری: راجع به فرادرمانی باید گفت که این یک پدیده درمانی بینالمللی است و همه کشورها از فرادرمانی استفاده میکنند، اما در مورد فرادرمانی کیهانی تناقض آشکاری در حیث و مبانی این فرادرمانی وجود دارد و آن اینکه ماهیت همه فرادرمانیها انرژی است، انرژی ذاتاً ماده است، اما کیهان ماده نیست، کیهان یعنی کائنات، به نظرم این ادعای طاهری فراتر از اشراق است.
طاهری دچار یک هیستری روانی است
وی مدعی است که کائنات در اختیار من است، تو چکاره هستی که تصرف کنی و به انسان لایه حفاظ بدهی که انسان دفاع کند؟ به نظرم نگاه علمی به این مباحث خیلی زیباتر است؛ یعنی اگر ما بتوانیم از اساتید فیزیک و پزشکان استفاده کنیم بهتر است، با کمی مطالعه دریافتم که در حوزه فیزیک همیشه حرکت طولی است؛ یعنی اگر حرکت میز را به دست آورید، میبینید که حلقوی است، بعد مولکول را هم بشکنید و به اتم برسید باز خواهید دید که حلقوی است؛ الکترون و پروتن دارد. یعنی شما در عالم هیچ مادهای پیدا نمیکنید که حلقوی نباشد، به خاطر تبیین همین عرفا و بزرگان بحث قوس نزول، قوس صعود و تبیین عرفا راجع به عالم وجود بر اساس همین است، چون دایرهای است.
اما کیهان «فِی أَیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ» نفحات ربانی یا همان رحمت عامی است که اشاره دارد، اصلاً اتصال امواج (نفحات ربانی) است و نمیتوان نامش را امواج و موج گذاشت. لطیفترین تعبیر از فیزیک همان فرکانس امواج هستند، ارتباط نفحات ربانی به این امواج چیست؟ یا این امواج طولی یا حلقوی چیست؟ این پرودکس است و اینجا باید مچش را گرفت! این همان چیزی است که باعث میشود افراد بهم بریزند و برونریزی پیدا کنند، به نظرم از التقاط همین دو موج با همدیگر است.
کسانی که از سلامت روان و ایمان کامل برخوردار باشند، این امواج را دفع میکنند و آنهایی که مراتبشان از ایمان ضعیف باشد، تحت تأثیر این امواج قرار میگیرند و ظهورش در جسم این است که یک جایی از بدن زخم میشود یا درد میگیرد، معمولاً از طریق دستگاههای گوارشی تخلیه میشود ولی آثار روانی خیلی زیادی داردو در طول زمان خودش را نشان میدهد، کما اینکه خودش هم الان دچار یک هیستری روانی است، چند سال پیش این علائم را در خود داشت، اما الان فکر میکنم که شدیدتر باشد؛ یعنی عاقبت کار این انسانها به اینجا میانجامد، حدیثی از امام صادق(ع) داریم که قوه تخیل و خیالبافیها و اوهام زیاد میشود و شاید ادعای امام زمان هم کنند! هر چند که این ادعا را کرده، اما پروبالی به این قضیه ندادهاند. یعنی به اینجاها منجر میشود.
مقالهای در بحث تناسخ نوشتم، اگر این را حل کنیم، بسیاری از مشکلات جوانان را در نحلههای دیگر هم حل کردهایم. یکی هم تخیل (قوه خیال) است، آقای طاهری از قوه خیال برای درمان شدیداً استفاده میکند، مثلاً برای اینکه ثابت کند طبیب است، جنابعالی میگویید که دوست دارید ابنسینا را ببینید، میپرسد که ابنسینا را میشناسید؟ میگویید: نه! میگوید: پس برو مطالعه کن، شما راجع به ابنسینا مطالعه میکنید، در حالی که در خیالتان هم تصوری از چهره ابنسینا دارید، برایش ابرو میکشید و قد و اندازه تعریف میکنید، بعد که آثارش را بخوانید در ذهنتان (در قوه خیال) صورتگری میشود و به حس مشترک منتقل و ثبت میشود و رهایتان نمیکند.
خدا نکند خیال، صورتی را بسازد که به سادگی از انسان بیرون نمیرود. البته نمیخواهم وارد مصادیقش شوم. این است که روز موعود میرسد، همان صورت خیالی خودت را به زبان میآورد؛ یعنی خودت با خودت صحبت میکنی، پس آن ابنسینایی که در ذهن تصور داشتی و گفته بودی که اگر دیدم چه سؤالاتی از او بکنم، همه اینها را به زبان میآورد، یک عده مینشینند و میبینند که شما منقلب شدید، درحالی که قبلاً نمیدانستید کتاب «اشارات» متعلق به ابنسینا است، حالا به زبان میآورید، همین باعث میشود که به او ایمان بیاورید و اگر بگوید از ادراکات غیبی برخوردار است و به من اشراق میشود، تسلیم میشوید، یکی از شگردهای وی در همین حلقه انجام میشود و آنها که این صورت را دیدهاند به تبلیغ وی میپردازند.
به نظرم این پارادوکسیکال را از نظر علمی میشود ثابت کرد، اگر چهار فیزیکدان بیایند یا پزشکانی مانند آقای قانعی که قبلاً کار میکردند و نمیدانم بحث را به کجا رساندهاند، اگر این موضوعات را باز کنند، دست او و مسترهایش رو میشود، الان یکی از خیرات همین غلط خواندن قرآن و اشعارش است و اگر جوانها اینها را بشنوند خواهند دید کسی که ادعا میکند، بلد نیست آیات قرآن را بخواند، کمکم از دلشان سرد میشود. به نظرم در حوزه روانشناسی و عرفان باید بیشتر کار کنیم.
فرشته مجرد ساحت حرکتی ندارد، حرکت در ماده است
-قاسمی: بحثی که اینجا وجود دارد، این است که طاهری از فیزیک کوانتوم استفاده میکند. استدلالهایی هم در این حیطه وارد میکند، مثل اینکه فضایی که یک اتم گرفته بیشتر فضای ابر الکترونی است و آنجایی که نوترون و پروتون وجود دارد که ۹۸ درصد وزن اتم است، الکترونی که در این فضا میچرخد اگر حرکتش نباشد، در واقع این فضا وجود ندارد، پس آن چیزی که باعث میشود ما احساس کنیم این دنیا وجود دارد، حرکت است؛ یعنی همه چیز را به حرکت میرساند، برای همین هم در یک رویکرد مجاز قرار گرفتیم، اینکه واقعاً ما در عالمی هستیم که در واقع با حقایق سروکار دارد و همه چیز را بخواهیم با حرکت توجیه کنیم، این در مورد ساحت مجردات و خدای متعال قابل قیاس نیست.
بنابراین میبینید وقتی وی قصد دارد از شبکه شعور کیهانی تعبیر کند و نامش را «جبرئیل» میگذارد و میگوید: این شبکه شعور کیهانی، جبرئیل است. جبرئل کیست؟ روحالقدس، یدالله، وجهالله یا هر چیز که هست؛ این شبکه شعور کیهانی در واقع همان قوانین طبیعی است؛ یعنی ملائکهالله همان قوانین جاری و ساری است؛ یعنی در واقع او وقتی از میکائیل فرشته رزق تعبیر میکند؛ میکائیل را نظم موجود در اتمها و مولکولها میداند یعنی اکوسیستم. میگوید میکائیل این است. وقتی میگوید: عزرائیل یعنی این فرشته مجرد که اصلاً ساحت حرکتی ندارد در حالی که حرکت در ماده است و او ساحت مادی ندارد، میگوید: عزرائیل همان قانون فرسودگی مواد است.(آنتروپی)
در دوره دوم، تشعشع دفاعی این بحث را مطرح میکند و در کتابها بروز و ظهور پیدا نمیکند و با یک زیرکی خاصی خیلی از مباحث چالشی ایشان با کمیسیونهای مختلفی که داشته وارد کتابها نشده است؛ یعنی کتابها، انعکاس دهنده تمام ذهنیات طاهری نیست، ولی در دورههای مختلف که دورههایش هم موجود است و خودشان نیز سیدیها را منتشر کردهاند، ایشان این حرفها را میزند.
ردپای ادعاهای دروغین رئیس عرفان ضاله حلقه در نحلههای دیگر
میگوید: عزرائیل همان قانون فرسودگی و آنتروپی است. فرسودگی در صنعت وجود دارد، در مورد انسانها و درمورد همه وجود دارد، بنابراین وی از کوانتوم به اینجا میرسد که ساحت ملائکهالله مادی است؛ یعنی در واقع این شبکه شعور کیهانی در آخر هم ساحت مادی پیدا میکند و این حرفها هم حرف خودش نیست، اگر ملاحظه کنید شخصی به نام «ناصری» ۲۵ سال پیش این حرفها را در آلمان زد که اتفاقا او نیز در آلمان ادعا میکند که طاهری حرفهایش را دزدیده است! گو اینکه طاهری از هر جا یک چیزی را اقتباس کرده و یک ملغمهای درست کرده که به همه جا ختم میشود. اما درمورد اینکه واقعاً این فرادرمانی با کوانتوم و فرکانسهای مختلف باشد، احساس میکنم یک ادعای طاهری است، طاهری وارد این مباحث میشود تا عنوان کند که بحثش یک بحث علمی و فیزیکی است، در حالی که شما همین بحث را در نحلههای مختلف میبینید.
در نحله نیهیلیسمها در مسیحیت میبینید که عملاً جندرمانی میکنند، اما نامش را طور دیگری میگذارند؛ یعنی بازخوردش برای مردم خوب نیست. وقتی طاهری میگوید: من با این توان تشعشع دفاعی میآیم، موجودات غیرارگانیک را که این اسم هم زیاد مسمای خوبی برای اجنه نیست، اما در هر صورت میگوید: من این اجنه را از درون افراد بیرون میکشم، ادعایش این است. پنتاکیستها و جاهای دیگر هم همین حرفها را میزنند. آنها صراحتاً این حرف را میزنند، نکته در اینجاست که طاهری افراد را فریب میدهد و این کار را نمیکند؛ یعنی بر عکس آن اتفاق میافتد.
-انهاری: اتفاقاً در بحث معاد ایشان در کتاب «انسان و معرفت» اواخر کتاب صفحه ۲۷۰ به بعد بحث آنتروپی را قشنگ بیان میکند، اصلاً علت مرگ را آنتروپی میداند، در آنجا هم حتی منعکس کرده و جالب است که در حاشیهاش دیدهام، در فایلهای صوتیاش مطالبی هست که در کتابهایش نیست، اگر کسی بخواهد وارد بحث شود باید کتاب و سیدی را با هم جمع کند.
جالب این است که این بحث را به سمت مسائل مادی میکشاند و دوباره به مسائل عرفانی باز میگردد. در کتاب «انسان از منظری دیگر» میگوید: فرادرمانی نوعی درمان مکمل است که فرآیندی کاملاً عرفانی دارد، از این طرف دوباره همان مطالبی که میفرمایید در بحث مجازی بودن و حقیقی بودن دنیای عالم مسائل بحث کوانتوم را مطرح میکند و ما را به بحث مجاز میبرد و بحثهایی که از حرکت درون اتم وجود دارد، بیان میکند، به این بر میگردد که فرادرمانی ماهیتی کاملاً عرفانی دارد و شاخهای از عرفان کیهانی به شمار میرود.
در «عرفان ضاله حلقه» خدا کنار گذاشته شده است/تعبیری که فلاسفه غرب از خدا دارند
-منصوری: کتابی تحت عنوان «آنتروپی فارابی» است، بحث این بود موجود مجردی که حرکت ندارد، چگونه با موجود مادی که حرکت دارد، ارتباط میگیرد؟ بحث طولایی است؛ ربط حادث به عِدَن، ربط علت به معلول، ربط خدایی که حقیقت محض است با عالم هستی. اصلاً میگویند حکیم عمر خیام در فکر همین بود که چگونه از واحد کثیر زائیده میشود تا جان به جان آفرین تسلیم کرد و مانده بود که چگونه از وحدت، کثرت صادر میشود؟
خب! همه بزرگان در این عرصه البته ملاصدرا با حرکت جوهری این مشکل را حل کرد، یکی از شاهکارهای ملاصدرا، حرکت جوهری بود. به نظرم مخاطبان ما در حدی نیستند که این بحثهای سنگین ما را بدانند. باید خیلی روانتر و به روزتر و تجربیتر صحبت کنیم، همین سؤال را باید ایجاد کنیم که چگونه شبکه کیهانی که وجود محض است، متأسفانه الان در غرب بین وجود و موجود تفاوت قائل نیستند، متأسفانه پوزیتیویسمها و خود هایدگر این همه از «دادان» صحبت میکند؛ بحث وجود است اما نمیگوید: خدا. تعجب میکنم! ما هم به دانشجویانمان با سلام و صلوات دکترای غرب میدهیم با گرایش هایدگرشناسی که اصلاً ممکن است تفکر ضدخدایی پیدا کند، اینها میگویند پرتقال؛ موجود- خیار؛ موجود- انسان؛ موجود- اما وجود چی؟ میگویند: وجود یک مفهوم انتزاعی دارد؛ یعنی غرب خدا را یک مفهوم انتزاعی کرده است که خیلی خطرناک است.
طاهری اصلاً حاضر نیست اسم خدا را بیاورد
این موج خیلی خطرناک است که مهمترین دغدغه مقام معظم رهبری همین است، ایشان فرمودند: شما بروید این را حل کنید. این فردا روشنفکر غربی میشود و تفکر ضدخدایی پیدا میکند، حالا در این عرفان یک حرفایی از خدا میزنند.
-قاسمی: البته استاد، در عرفان حلقه هم خدا کنار گذاشته شده است.
-منصوری: بله! این به نوعی دیگر کنار گذاشته، طاهری اصلاً حاضر نیست اسم خدا را بیاورد می گوید بنام بی نام او.
-قاسمی: یک بار مارک و آرم، سیتینیسم(شیطان پرستی) رو پیشانی طرف خورده است و از ابتدا میگوید که اصلاً خدا را قبول ندارد، ما میدانیم با او چگونه برخورد کنیم، یک نفر است که میگوید: من عرفان اصیل اسلامی-الهی میگویم و بچه مذهبیها را در کنار اقشار مختلف جذب میکند، میبینید علت اینکه این فرد مذهبی به آنجا رفته است این بوده که در اینجا عنوان و اسم اسلامی و الهی بوده است، مثل سیتینیسم مارک مشخصی نداشته که از دور، گارد بگیرد و نرود، احساس میکنم اگر خطر این بیشتر از آن نباشد، قطعاً کمتر نیست، بعد او میگوید: خدا همه قدرتهای خودش را به شبکه شعور کیهانی تفویض کرده است. یعنی خدای سمیع و بصیر و حی و قیوم دیگر از کار افتاده! اینکه قرآن میگوید: «کُلَّ یَوْم فِی شَأْن»، این بیربط است.
تا عبودیت پیدا نکنیم، نمیتوانیم رحمت عام خدا را در درون خود راه دهیم/عقل و استنباط به قرآن در عرفان حلقه جایی ندارد
-منصوری: مشکل اینها این است که در ربط حادث به قرینه و خدا و عالم هستی ماندهاند، فلاسفه و عرفا هم ماندهاند و گفتهاند؛ مُظهِر و مظاهر است. ولی وقتی خداوند میفرماید «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَینَما کُنْتُمْ» یعنی خداوند احاطه قیومی دارد، خداوند کِی نبوده که حالا باشد، ما میگوییم این خدا، این هم خلق و این هم ارتباط و وجود ربطی که فلاسفه و میرداماد به دنبالش رفتند، زیاد هم لازم نبود. این را خود قرآن حل کرده است؛ «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَینَما کُنْتُمْ». این خیلی نکته مهمی است. اگر خود قرآن را خوب پرورش دهیم، جوانان ما فریب نمیخورند.
علامه این مشکل را حل کرده است. چگونه حل کرده؟ با حکمت علوی و معارف اهل بیت این مشکلات حل میشود، ما «علی، علی، علی و ولایت، ولایت، ولایت» میگوییم، یعنی چه؟ ولایت، مظهر قیومیت خداوند بر عالم بشریت است و باید این را برای بچههایمان تبلیغ کنیم و این بهترین راه است، این را بگوییم مچ همه اینها باز میشود. راه رحمت و تحصیل رحمت الهی مثل دهان و اکسیژن است یعنی تا عبودیت پیدا نکنیم و نماز خالصانه نداشته باشیم نمیتوانیم رحمت عام خدا را در درون خود راه دهیم تا چه رسد به دیگران منتقل کنیم و شفا دهیم. اینجا هم همین را میگویم؛ تا انسان اهل ولایت نشود، هیچ چیز از حقایق هستی نمیفهمد.
-قاسمی: وقتی ساحت قرآنی در عرفان حلقه کنار گذاشته میشود، به این معنا که گفته میشود: کلیت قرآن کریم از ناحیه خداست اما این الفاظ ساخته و پرداخته ذهن رسول خداست و بعضی جاهای قرآن با بعضی جاهای دیگر قرآن تناقض دارد، شما دیگر نمیتوانید استنباط به قرآن کنید در آیه «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی/إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی» در اینجا که یک کلمه از رسول خدا از طرف خودش نبوده، میبینید که طرف خلع سلاح میشود. این عبارت «خلع سلاح» متعلق به خود طاهری است. طاهری ادعا میکند و میگوید: ما در همان جلسه اول افراد را خلعسلاح میکنیم. یکی از طرق خلع سلاح این است؛ عقل و استنباط به قرآن کنار رفته است دیگر این شخص چگونه میتواند؟
-انهاری: مسأله مهم دیگر، مسأله شیطان است، ما باید الان مسائل ملموس در جامعه را مطرح کنیم؛ بحث شیطان در عرفان حلقه بسیار تقدیس میشود. شیطان را به عنوان مَلَک تعبیر میکند و هم در کتابها و هم در صحبتهایش است. در کتاب «موجودات غیرارگانیک» مطرح میکند: برای بهوجود آمدن چرخه جهان دوقطبی، مَلِکِ جاریکننده قانون تضاد یعنی شیطان، وجود عامل تضاد وجود داشت و برای این منظور ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه را انجام داد، ببینید در این متن چقدر فریب است، نگفت به فرمان خدا اعتنا نکرد، گفت: فرمان سجده بر آدم، دقت کنید بار معنایی دارد و بعد میگوید شیطان، سجده بر آدم نکرد، چون خدا میخواست شیطان، شیطان شود، آن هم به زور نه اختیار، چون ابلیس، مَلِک است و جاریکننده قانون تضاد؛ یعنی خداوند متعال به عنوان کارگزار، ابلیس را خلق کرد تا این وظیفه را بدوش بکشد.
طاهری شیطان کافر را کارگزار الهی مینامد!/تقدس شیطان در عرفان دروغین حلقه
*خب! ابلیس که مَلِک نبوده است!
-انهاری: به تعبیر قرآن ما که میدانیم نبوده است، ولی ایشان این بحث را مطرح میکند. ایشان میگوید: شیطان مَلِک جاریکننده قانون تضاد است. یعنی وجود شرّیت نسبی را که شیطان برای خودش ایجاد میکند را به عنوان خیر مطرح میکند و میگوید: شیطان اصلاً یک وجود خیر محض است و آن ملک، جاری کننده قانون تضاد است. در کتاب «موجودات غیرارگانیک» به حالت تمسخر مطرح میکند که بسیاری از افراد، «جن، شیطان، ابلیس» را در یک ردیف قرار میدهند. این در حالی است که قرآن کریم کاملاً در رد طاهری میگوید: «کان من الجن» شیطان از جن است و از امر پروردگارش خارج و فاسق شد نه اینکه خدا به اجبار او را به این ورطه انداخت.
حال آقای طاهری خدا بیاید شیطان را که ملکش است عذاب بکند؟ پس چرا بدعت ایجاد میکنی و شیطان کافر را کارگزار الهی مینامی، بعد میگوید: برخی آنها را یکی میدانند و برخی دیگر باور دارند که شیطان یک عامل اغواگر بیرونی از جنس جن است؛ یعنی باور متدین به دین اسلام را که بر اساس قرآن است، زیر سؤال میبرد، چرا که اعتقاد دارند که شیطان یک عامل اغواگر بیرونی از جنس جن است.
بعد از آن میگوید که ماهیت ابلیس چیست: براساس این دیدگاه جنیّان از کارگزاران الهی هستند که هر یک میتوانند براساس اختیار خود ماموریت ویژهای را که در نظام هستی به عهده دارند به انجام برسانند و یا از آن سرپیچی کنند. بنابراین میتوان گفت که آنها همچون ملائک در نظام هستی، نقش ماموریتی معین دارند اما برخلاف آنها در انجام آن مختارند، یک جور مَلَکی که مختار است و به گونهای بحث را کلاً عوض میکند.
شیطان و ابلیس را به عنوان مَلِک جاری کننده قانون تضاد بیان میکند و بعد میگوید: شیطان هم خودش شیطان نشد و خداوند او را اغوا کرد! خدا، شیطان را اغوا کرد و این بحث را مطرح میکند که خود شیطان اصلاً بنا نبود اینگونه شود و خدا او را در این راه قرار داد! دیگر بحث اختیار از شیطان را سلب میکند و میگوید:شیطان به خاطر فرمان خدا و به خاطر اینکه من به کمال برسم این مسئولیت را به عهده خودش قبول کرده است و من به واسطه وجود شیطان به کمال میرسم. پس شیطان است که مرا به کمال میرساند!
یعنی کاملاً بحث تقدیس شیطان از اینجا نشات میگیرد. بعد میگوید: به شیطان گفتند: جز بر من بر کسی سجده نکن، شیطان تنها موحد بارگاه الهی است. یعنی تنها مخلوقی است که جز بر خدا بر کس دیگری سجده نکرده است! یعنی این امتیاز یک رکورد بینظیر برای شیطان است. یعنی پیامبران هم، چنین درجه توحیدی را ندارند! چرا که مثلاً به کعبه سجده میکنند و به غیرخدا سجده میکنند، ملائکه نیز به آدم سجده کردند، ولی شیطان فقط به خدا سجده میکند.
روایتی از امام صادق(ع) است که میفرمایند: «هر چه خداوند متعال امر کند که تو بر آن سجده بکن، سجده کردن بر آن همانا سجده کردن بر خدای متعال است». این مطلب در زمان امام صادق(ع) مطرح شده بود که ملائکه سجده بر آدم کردند پس بر غیر خداست و حضرت فرمودند: نخیر! سجده بر آدم به فرمان خداوند بوده است و سجده به هر چه که خداوند فرمان دهد، سجده بر خدای متعال است.
وی میگوید: شیطان مگر غیر از اینکه دارد به کمال کمک میکند، دارد به الله کمک میکند، دارد به آن غایت کمال کمک میکند، به عبارتی ولی خدا، اولیای خدا هم میشود، شیطان، ولی خدا و اولیای خدا میشود. شیطان، مَلَک است. شیطان اصلاً وجودش باعث کمال من است. در جای دیگر میگوید: یزید باعث کمال امام حسین(ع) است و اگر یزید نباشد، امام حسینی نیست، یعنی کاملاً بحث را از جهت مقابل نگاه میکند.
حتی بزرگانی داریم که میفرمایند: قطعاً همه وجودات عالَم خیر است و هر چه که خداوند خلق میکند، خیر است، تمام عالم خیر است، چون از خیر جز خیر ساطع نمیشود، شیطان چون مخلوق خداست، خیر است، اما چون با اختیار مخالفت و سرپیچی با خدای متعال کرد، در مسیر مخالفت و غیر طاعت خدا قرار گفت. هر که هم با اختیار خودش از شیطان تبعیت بکند، در مسیر مخالفت با خدای متعال است. در مسیر اشتباه، غلط، گناه و فسق است.
اما شیطان چگونه میتواند مایه کمال ما شود؟ با مخالفت و دوری کردن از او. قرآن میفرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ» آیا امر نکردم که عبادت و اطاعت شیطان را نکنید؟ شیطان که خودش در اشتباه و گناه است. من با عدم اطاعت از شیطان با اختیار خودم به کمال میرسم. یزید باعث کمال امام حسین(ع) نبود. امام حسین(ع) کمال محض بود و یزید میخواست مانع نشان دادن این کمال شود که نشد لذا با بودن یا نبودن یزید فرقی در کمالات امام حسین ایجاد نمی شود
-قاسمی: در روایات داریم در زمانی که تمرد نکرده بود این اسم (ابلیس) به او اطلاق میشد و بعد از تمرد کلمه شیطان به او اطلاق شد، ای کاش طاهری قبل از اینکه بخواهد سیستم خودش را راهاندازی کند، این حرفی بود که به او زده شد؛ مطالعاتی در حوزه معرفتی و اسلامی انجام میداد و چیزهایی که شنیده بود به عنوان حقایق اسلام تلقی نمیکرد. از دیدگاه طاهری، شیطان حتماً باید وجود داشته باشد و فرمایشی که استاد انهاری داشتند و آقای دکتر هم فرمودند به واسطه آن این تضاد را برقرار کند.
طاهری: مگر شیطان همان هوای نفس نیست؟!
وقتی به او میگویید که چرا باید تضاد را برقرار کند، میگوید: که بالاخره گِل وجودی انسان باید در کوره آتش پخته شود که خروجیاش، توحید باشد. این حرف را میزند و عامل این قضیه شیطان است. شیطان است که عامل آزمایش انسان است. بنابراین ما مأموریم که از شیطان در جایی تقدیر کنیم و این کار را خواهیم کرد. این عبارت «تقدیر از ابلیس» را وی مطرح میکند.
نکته در اینجاست وقتی به وی گفته میشود که آقای طاهری حتی اگر ابلیس و شیطان هم نبود، ما امکان آزمایش داشتیم. به واسطه هوای نفسی که انسان دارد و نفس اماره انسان از درون این بحث تضادی که شما میخواستید به وجود میآمد، وی با تعجب میگوید: مگر شیطان همان هوای نفس نیست؟! در حالی که این اشتباه در بین افراد عامه اتفاق میافتد که هوای نفس را با شیطان یکی میگیرند. در حالی که این دو تا، دو ساحت مجزا هستند. شاهد بر این مدعا این است که در روایات داریم وقتی حضرت حجت (عج) تشریف میآورند با کیفیتی شیطان نابود میشود. یعنی عامل بیرونی محرک فساد نابود میشود، ولی در همان جا داریم که افراد معدودی در دوره ایشان هستند که حد میخورند. یعنی گناهی کردند، در حالی که عامل بیرونی نیست. پس چه علتی باعث شد که اینها مشمول این تعزیر شوند؟ میگوید همان هوای نفس است و هوای نفس وجود دارد.
هیچ دلیلی ندارد که به خاطر توجیه دنیای دوقطبی و تضاد و پیشرفت و اینکه انسان در این کوره آزمایش پخته شود، برای شیطان آن قدر ساحت قدسی قائل شویم که بگوییم او معلم همه اولیاء و موحدان است. اشتباه بزرگ طاهری یک مقدار اشتباه شناخت معرفتش است، وی در مباحث معرفتشناسی واقعاً مشکلاًت اساسی دارد، آن قدری که شاید او در مباحث ماتریالیستی تفکر کرده، در مباحث اسلامی کما اینکه بعضی از مباحث را میگویید برای ایشان تازگی دارد، گو اینکه اولین بار است که میشنود.
-انهاری: وی اشتباه نکرده است، او با مهارت کامل کار خود را میکند. اگر بگوییم اشتباه کرده یعنی اینکه اندک خطایی مرتکب شده که باید آن را اصلاًح کند، وی تعمداً زده است و اصلاً نیازی نداشته که به مطالعات اسلامی بپردازد، وی اصلاً هدفش اسلام نیست، هدفش این است که به هر نحو ممکن مطالبی که چه ملغمهای از عرفانهای کاذب نوین است، از هر ابزاری که بتواند، از انجیل از قرآن از اهل بیت(ع) به هر نحو ممکن فرد را جذب کند و به قول فرموده شما خلعسلاح کند و مباحث عقلانی را کنار بگذارد و در پله عشقی ببرد که خودش تعریف میکند. هر تعریفی از عرفان حلقه دارد به عنوان آگاهی بیان کند تا فرد تسلیمش شود تا در بحث فرادرمانی و گرفتن لایه محافظ و هرچه تعریف میکند، با تسلیم شدن و خلع ید شدن بتواند وارد عرصه عرفان حلقه شود و آن تسهیلات لازم را از عرفان حلقه بگیرد. بهنظر ایشان خیلی ماهرانه این کارها را انجام میدهد و باید بگویم بازیگر خوبی است..
همانطور که میدانید مسترهای عرفان حلقهای میگویند: خب! بیرون بیاوریدش تا تصحیح کند. خودشان هم در جاهایی قبول دارند اشتباه میکند، ولی چرا تا کنون طاهری اگر واقعاً نیتش الهی است، این اشتباهات را تصحیح نکرده تا سبب تخفیف جرایمش بشود؟ چرا در مباحثش مصرانه برخورد میکند، شما مبحث معادش را از کتاب «انسان و معرفت» نگاه کنید تمام مطالب الحادیسته إنشاءالله در کتاب نقدی که بنده بیرون خواهم داد، تمام این مطالب را نوشتهام.
هدف طاهری این است که جوانها از عشق به امام حسین(ع) دست بردارند
*بحثی که هست و برای مردم خوب است بدانند مقاله عاشورای محمدعلی طاهری است. درواقع عاملی شد که یکی از این مسترها از گروه جدا شود. میخواستم اشارهای کوتاه بفرمایید که دیدگاه وی نسبت به عاشورا چگونه بوده است؟
-انهاری: در مورد مقاله عاشورا اینکه ایشان به شدت تلاش میکند که لباس سیاه را حذف کند. از لحاظ روانشناسی رنگ سیاه یک خصوصیت خاص دارد. و آن هم اینکه حتی در برخی از روایات داریم که نماز خواندن با لباس سیاه کراهت دارد و رنگ سیاه یک حالت حزن و قبض خاصی را در فرد ایجاد میکند. با پوشیدن رنگ مشکی این حالت عزا بیشتر نمود مییابد.
لباس مشکی چون یک رنگ خاصی است و ناگهان فرد در اجتماع با این لباس وارد جامعه می شود نه رنگهای متداول سفید و سبز و زرد و… -اگرچه رنگ سیاه بعدها وارد مبحث عزاداری شیعیان شد-، ولی این به عنوان یک شعار حفظ شد و این خودش یک پرچم و شعار خاصی در مورد عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) است.
تلاش طاهری این است که در این مقاله چند صد کلمهایاش تمام هدفش این است که این لباس را از تن در آوریم، دنبال عزاداری نباشیم و امام حسین(ع) را به عنوان یک فرد بسیار و الا قبول کنیم و بس، و در طاقچه مثل قرآن بگذاریم، میگوید: ما میتوانیم لباس سفید، زرد و قرمز بپوشیم و برایش فلسفه درست میکند. مثلا لباس سفید بپوشیم و با صدای بلند بگوییم این کفن است! با این نیت سفید بپوشیم و بین ما و حسین(ع) در راه نهضت ظلمستیزانه و حقطلبانهاش برای شهادت همیشه آمادهایم. لباس زرد بپوشیم به این دلیل که میتوان زرد پوشید و گفت که ما به خزان نشستهایم. یعنی فلسفهبافی میکند که بالاخره ما را از لباس مشکی و عزای اباعبدالله الحسین دست بنشاند و دست برداریم.
دلیل اینکه میگوید چرا بخندیم و شادی و پایکوبی کنیم، این است که میخواهد تبیین و فلسفهای برای این موضوع ایجاد کند و بگوید شهیدان زندهاند و چون زنده هستند و امام حسین(ع) هم الان در بهشت نعمیم بهرهمند میشود، پس ما باید خوشحالی کنیم و بر سر خود خاک نریزیم. میتوان خاک بر سر ریخت که شایسته انسان خفتزده است و بگوییم ما نیز نسبت به راه حسین(ع) خار و ذلیل هستیم و از این ذلت باید بر سر خود خاک بریزیم.
کدام شیعه است که میگوید امام حسین(ع) ذلیل است؟ کدام عزادار امام حسین(ع) است که میگوید امام حسین(ع) ذلیل شد و باخت؟ یک شیعه را شما پیدا کنید. اگر این حرف را گفت. هیچکسی چنین اعتقادی به فلسفه قیام امام حسین(ع) ندارد که امام حسین(ع) خار گشت، لذا وی هدفش این است که جوانها از عشق به امام حسین(ع) دست بردارند، چون اگر عشق به امام حسین(ع) باشد نمیتواند کامل دل بکند و بیاید.
طاهری بحث عقل، امام حسین(ع) و قرآن را به هر نحوی کنار میگذارد و خیلی مسائل دیگر تا به هر نحوی مرید خود را خالی و خالص برای خود و اهداف شوم خودش آماده کند، از طرفی هم در آخر باید بگویم که در مقاله عاشورای طاهری بیان میکند که ما به دلیل اینکه امام حسین(ع) در بهشت نعیم است و ما باید پایکوبی و شادی کنیم، آری! امام حسین(ع) در بهشتِ نعیم است، ولی ما که هنوز روی زمین هستیم، بله! ما به بهشت برویم در بهشت در محضر امام حسین(ع) خوشحالی میکنیم، اما الان ما چون در دنیا هستیم، داستان هم در دنیا اتفاق افتاده باید به تمام انسانهایی که میخواهند این راه را بروند این هشدار را بدهیم.
با عزاداری و گریه و خاک بر سر ریختن بگوییم که امام حسین(ع) که یک انسان سربلند بود و انسان های ذلیل اینگونه شهیدش کردند و جلوی آزادی حقیقی را گرفتند. جلوی کمال انسان را گرفتند. پس دقیقا باید هم عزاداری کنیم و هم سیاه بپوشیم و هم عاشورایی باشیم تا مبادا در جرگه یزیدیان ذلیل و خوار واقع شویم، درواقع این عزاداریها یک فلسفهاش بیدار شدن از خواب غفلت است تا به دین یک نگاه منفعلانه نداشته باشم، بلکه یک نگاه فعالانه داشته باشیم سربلند پیروز چون حسین بن علی اما جان عالم به فدایش وقتی علی اصغرش را از گوش تا گوش ذبح میکنند یا علی اکبرش را عِرباً عِربا می کنند کدام انسان آزادهای است که بشنود و شادی و پایکوبی کند؟
تعداد زیادی از مسترهای عرفان حلقه مطلقه یا در آستانه طلاق هستند
-قاسمی: آقای تبار میگوید محققی بوده است که در مقطعی به اینجا (عرفان حلقه) رفته بود، در هر صورت میخواهم بگویم که خود ایشان قبول نمیکند که مستر بوده و موضعگیری میکند، اما نکتهای که باعث جداییاش از طاهری شده میگفت در آن مقطع، وقتی مقاله «آیینه عاشورا» را نوشت، در آنجا طاهری لُبّ مطلبش این است که میگوید: امام ما (اباعبدالله الحسین) امام عاشقان است و عارفان است و عبادالله و دلیلی ندارد که در عزاداری او سیاه بپوشیم. دلیلی ندارد که بر سر خود بزنیم و گریه کنیم. ما میتوانیم لباس سرخ و زرد بپوشیم در واقع این عزاداری نباید عزاداری باشد. وقتی امام به آن معنا رسیده ما باید شاد باشیم! آقای تبار میگوید که یک رگ بچه هیأتی داشتیم و بالاخره این رگ همیشه ما را نگه میداشت، میگفت: این حرف طاهری در گوشش فرو نمیرفته و یک روز که جلسهای بوده و فیلم مناظره را نیز به طور کامل در اختیار ما قرار داد، خیلی کاملتر از آن چیزی است که در فضای مجازی منتشر شده است، وی میگفت: من به مسترها گفتم: خانمها و آقایان این حرفی که آقای طاهری میزند، اگر طاهری الان بمیرد واقعاً در مجلس عزای طاهری لباس سرخ و زرد میپوشید و پایکوبی میکنید؟ گفتند: این چه حرفی است که تو به استاد میزنی؟ گفته است: استادتان همین حرف را درمورد اباعبدالله(ع) میزند و شما هیچ موضعگیری نمیکنید! علت افتراقش را این طور بیان کرد، اما گفت که مورد تهدید واقع شده و چندین بار به او گفتهاند دست از این ماجرا بکش، وی میگفت روزی که دو موتورسوار به او نزدیک شدند و تیری به او شلیک کردند، تیر در استخوان ایشان گیر میکند و زنده میماند.
نکته دیگر این است که طاهری مدیوم و یک واسطه است، چطور در مباحث تسخیر و این حرفها و نمونهاش این است که در آن مقطعی که ایشان را در ابتدا گرفته بودند، مسترها را هم جمع کردند. مسترها را که جمع کردند، حال ایشان متغیر شد. حال ایشان بهم میریخت وقتی زیرمجموعهاش را جمع میکردند از خواص آنهایی که مدیوم هستند، میگوید اجازه دهید شاخهای که من تشکیل دادم گسترش یابد، کما اینکه این حرف را طاهری هم میزند. میگوید از همین مسترها به عنوان معلم قرآن استفاده کنید. میگوید اینها را جمع نکنید و من این شبکه را درست کردهام، معلم قرآن شوند. این عدم جمع کردن مسترها یک نکته دارد؛ هرچه این گسترش مییابد، قدرت این بالاتر میرود. کما اینکه در تجربه هم ثابت شده است. اینکه ما حقیقت مطلب را بفهمیم که طاهری چکار میکند و ظاهر و ژست علمی که دارد با فیزیک کوانتوم و مباحث دیگر میگیرد، چیست زمانی برای مردم تبیین میشود که شما آسیبهای عرفان حلقه را در موارد روانی و جسمی و موارد خانوادگی اینکه تعداد زیادی از مسترهای عرفان حلقه مطلقه هستند یا در آستانه طلاق هستند. مردم اگر اینها را بفهمند، خوب است. خیلیها مباحث علمی را نمیفهمند، اما وقتی آسیبها را میبینند خودشان متوجه قضیه میشوند.
گریه برای امام حسین(ع) گریه عزت است/مظلومیت امام حسین(ع) بزرگتر از شهادت اوست
-منصوری: عاشورا جشن وصال امام حسین(ع) هست، «رفتن و جولان سر میدان کنند/رقص اندر خون خود مردان کنند چون رهند از دست خود، دستی زنند/چون رهند از نقص خود، رقصی کنند/مطربان شان از درون دف میزنند/بحرها در شورشان کف میزنند» امام راحل هم درباره شهدا فرمودند: شهدای ما در قهقهه مستانه شادی وصولشان، عند ربهم یرزقوند، ولی این برای ما یک ماتم بزرگ است که چنین انسانی را از دست دادیم، ما برای مظلومیت امام حسین(ع) گریه میکنیم، مظلومیت امام حسین(ع) بزرگتر از شهادت اوست و قدر این دردانه را ندانستیم و از برکاتش استفاده نکردیم، اگر از وجود اهل بیت(ع) خوب استفاده میکردیم، این همه گرفتاری نداشتیم، همه متشابهات کنار میرفت و اینها آیات مجسم معرفت خدا در بین ما بودند.
ما باید تا قیامت هم گریه کنیم، نکته دیگر اینکه گریه به معنی ذلت نیست، گریه به معنی عزت است، به تعبیر مقام معظم رهبری گریه حماسی و گریه آگاهی عزت میدهد و اصلاً گریه بالاترین مقامی است که در مسیر سیر و سلوک به آن میرسد. بهترین صفت اهل بیت(ع) گریه است. در شب عاشورا امام حسین(ع) به پیروانش دستور داد که اشک زیباتر از خون شما در میدان است و تا صبح گریه و مناجات میکردند، گریه به این معنا برای ما خلعت معرفت و آگاهی است.