برسی یک روایت دوپهلو؛ بازخوانی اهداف پنهان گالیت دردشتی از موسیقی و کلیمیان ایران

یهودیت

گزارش تازه سایت آمریکایی «JLifeOC» درباره نقش تاریخی کلیمیان در موسیقی ایران، در ظاهر بازخوانی فرهنگی و وحدت‌بخش است؛ اما با تکیه بر تکنیک‌های «نوستالژی‌سازی» و «تقابل‌سازی ضمنی» روایت‌هایی پنهان را دنبال می‌کند که میتوانند به ابزاری برای فشار سیاسی و تضعیف پیوند ملی بدل شوند؛ گزارشی که باید با دقت و هوشیاری تحلیلی خوانده شود.

 

اخیراً وب‌سایت آمریکایی «JLifeOC» در گزارشی هوشمندانه و چندلایه، به نقش تاریخی کلیمیان در موسیقی ایران پرداخته است. این گزارش هرچند در پوسته خود روایتی فرهنگی و وحدت‌بخش به نظر می‌رسد، اما با یک خوانش تحلیلی می‌توان دریافت که با استفاده از تکنیک‌های «نوستالژی‌سازی» و «تقابل‌سازی ضمنی»، اهداف سیاسی ظریفی را دنبال می‌کند که نیازمند واکاوی و هوشیاری است.

در نگاه اول، گزارش «گالیت دردشتی» با برجسته کردن چهره‌های پرافتخاری چون مرتضی نی‌داوود و یونس دردشتی، به حقیقتی تاریخی و غیرقابل انکار اشاره دارد: پیوند عمیق و خدمت متقابل جامعه کلیمیان و فرهنگ ایرانی. این پوسته جذاب و مبتنی بر واقعیت، به عنوان یک پوشش هوشمندانه عمل می‌کند که روایت اصلی و سیاسی گزارش در آن پنهان شده است. اما لایه‌های زیرین این متن، حامل پیام‌های دیگری است:

الف) پروژه «نوستالژی‌سازی» برای عصر پهلوی
گزارش به شکلی هدفمند، دوران سلطنت محمدرضا پهلوی را به عنوان «عصر طلایی» برای یهودیان ایران معرفی می‌کند. این کلیدواژه، یک تکنیک شناخته‌شده در ادبیات اپوزیسیون است که هدف آن ایجاد یک «تقابل ضمنی» میان آن دوران و وضعیت کنونی است. با رمانتیزه کردن گذشته، تلاش می‌شود این پیام القا شود که جایگاه و شکوه اقلیت‌ها در ایران، امری مربوط به تاریخ است و در جمهوری اسلامی تضعیف شده است؛ گزاره‌ای که با نادیده گرفتن جایگاه قانونی و رسمی اقلیت‌ها (از جمله نماینده ثابت در مجلس) به دنبال مشروعیت‌زدایی از نظام مقدس جمهوری اسلامی است.

ب) سیاسی‌سازی فرهنگ و مصادره چهره‌های ملی
گزارش در اقدامی هوشمندانه، به ترانه «مرغ سحر» اشاره کرده و آن را به عنوان «آهنگ اعتراضی علیه انقلاب اسلامی» معرفی می‌کند. این یک مصادره به مطلوب آشکار و سیاسی‌سازی یک میراث فرهنگی است. «مرغ سحر» یک سرود ملی علیه هرگونه استبداد است و تقلیل آن به یک بیانیه سیاسی علیه یک دوره خاص، تلاشی برای مصادره چهره‌ای مانند «نی‌داوود» و قرار دادن او در مقابل جمهوری اسلامی است.

ج) ترویج «هویت دوگانه» به عنوان یک الگوی مطلوب
نویسنده با تمرکز بر اینکه پدربزرگش «بدون هیچ مرزی هم ایرانی و هم یهودی» بود، به ظاهر یک همزیستی مسالمت‌آمیز را توصیف می‌کند. اما در لایه عمیق‌تر، این روایت می‌تواند بستری برای عادی‌سازی و ترویج «هویت‌های فراملی» باشد؛ هویتی که در آن، تعلق به یک شبکه جهانی (یهودیت) هم‌سطح و هم‌عرض با تعلق ملی (ایرانی بودن) قرار می‌گیرد. این مفهوم، در بزنگاه‌های سیاسی، می‌تواند زمینه را برای اولویت‌بخشی به منافع شبکه‌های فراملی بر منافع ملی فراهم کند.

نتیجه‌: از غفلت تا هوشیاری

این گزارش، نمونه‌ای برجسته از یک «عملیات نرم» است که قدرت آن در ماهیت دوگانه‌اش نهفته است: واقعیتی تاریخی و انکارناپذیر (نقش کلیمیان در فرهنگ ایران) را به بستری برای القای یک روایت سیاسی هدفمند تبدیل می‌کند. این روایت سیاسی، بر پروژه «نوستالژی‌سازی» برای دوران پهلوی و «مصادره سیاسی» میراث‌های فرهنگی مشترک استوار است. در نهایت، این گزارش تلاش دارد تا یک سرمایه وحدت‌بخش ملی را به ابزاری برای ایجاد شکاف هویتی و تولید تقابل‌های دروغین تاریخی بدل سازد و به این ترتیب، از دل یک حقیقت فرهنگی، یک پروژه سیاسی سخیف را محقق کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *