بیرون ریزیه بابا! بیرون ریزیه!

بیرون ریزیه بابا! بیرون ریزیه!

بیرون ریزیه بابا! بیرون ریزیه!

هر شب همسرم به خانه می‌آمد در حالی که خسته بود، می‌دید که بی‌حس و حال روی تخت افتاده‌ام. به من می‌گفت: چهار ساله که توی عرفان حلقه‌ای و عین این چهار سال مریض و بی‌حال و افسرده‌ای! دیگه خسته شدم.

من هم همش می‌گفتم: بیرون ریزیه بابا! بیرون ریزیه!

تا اینکه او یک روز خسته شد و زندگی عاشقانه‌مان به هم خورد…

فهیمه ن

پیشنهاد خواندنی  نماز اول وقت و زیارت درمانم کرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *