در گزارش اخیر ایرانوایر درباره وضعیت یهودیان ایران، همهچیز در نگاه اول انسانی، پیچیده و دلسوزانه به نظر میرسد؛ از «پارادوکس همزیستی» تا نگرانی از آینده یک اقلیت دینی. اما با کنار زدن لایههای ظاهری متن، پرسشی جدی مطرح میشود: آیا این گزارش واقعاً صدای یهودیان ایران است، یا بازنویسی حسابشدهای از واقعیت برای تحمیل یک روایت سیاسی از پیشطراحیشده؟ این گزارش نشان میدهد چگونه یک «تحلیل» میتواند به ابزار مهندسی ادراک و قربانیسازی بدل شود.
گزارش اخیر رسانه ایرانوایر (ارگان رسانهای حامی بهائیت) به قلم آوات پوری، در ظاهر تلاشی برای فهم وضعیت «متناقض» و پیچیده جامعه یهودیان ایران است. اما با تحلیل دقیق ساختار، منابع و نتیجهگیری آن، مشخص میشود که این متن نه یک گزارش تحقیقی، بلکه یک برنامه سیاسی است که با هوشمندی، یک فاجعه از پیشنوشتهشده را به مخاطب خود تحمیل میکند.
الف) شالوده فریب: مغالطه «پارادوکس» و خلط عمدی «صهیونیسم» با «یهودیت»
کل بنای گزارش بر یک «پارادوکس و تناقض» ساختگی بنا شده است: چگونه ممکن است در کشوری که شعار ضداسرائیلی میدهد، یهودیان آزادانه زندگی کنند؟ این مغالطه، شالوده اصلی این عملیات روانی است.
گزارش به شکلی عامدانه، مرز میان مخالفت سیاسی جمهوری اسلامی با رژیم جنایتکار صهیونیستی و وضعیت شهروندان یهودی ایران را از بین میبرد. این خلط عمدی، به نویسنده اجازه میدهد تا هر کُنش ضدصهیونیستی (مانند دیوارنگاره میدان فلسطین) را به عنوان شاهدی بر یک یهودستیزی مبنایی و تهدیدی مستقیم علیه شهروندان کلیمی ایران تفسیر کند؛ فریبی که مخاطب ناآگاه را به این نتیجه میرساند که زندگی یهودیان در ایران ذاتاً غیرممکن و نمایشی است.
ب) سرقت صدا: مصاحبه با «کارشناسان» تبعیدی برای انکار صدای داخلی
هوشمندانهترین تکنیک این گزارش، استفاده انحصاری از صدای چهرههای اپوزیسیون ساکن خارج از کشور (الهام یعقوبیان و فرشید دلشاد) برای تحلیل وضعیت جامعهای است که در داخل ایران زندگی میکند. این یک استعمار فکری است؛ گزارش ادعا میکند که برای یهودیان ایران دلسوزی میکند، اما در عمل با نادیده گرفتن کامل صدای آنها، حق صحبت کردن از طرف خودشان را از آنها سلب میکند.
تحلیل الهام یعقوبیان، نماینده خودخوانده جامعه یهودیان را نه یک نماینده واقعی، بلکه «ابزاری برای کنترل» معرفی میکند. با این کار، هرگونه عاملیت، انتخاب و پویایی داخلی جامعه کلیمیان انکار شده و آنها به یک توده منفعل و تحت کنترل تقلیل داده میشوند.
تحلیل فرشید دلشاد درباره زبان عبری، یک واقعیت جهانی (کمرنگ شدن زبانهای اقلیت در برابر زبان ملی) را به ابزاری برای اثبات یک «سرکوب» منحصر به فرد در ایران تبدیل میکند.
ج) هنر تحریف: بازنویسی واقعیتها برای اثبات فرضیه
این گزارش در مواجهه با کنشهای جامعه یهودیان ایران، به جای انعکاس واقعیت، آن را مطابق با سناریوی از پیشنوشتهشده خود بازنویسی میکند:
مثال کلیدی: تغییر رنگ نمادهای انجمن کلیمیان تهران. این انجمن، خود این اقدام را یک حرکت هوشمندانه و پیشگیرانه برای خنثیسازی سوءاستفاده صهیونیسم از نمادهای دینی یهود اعلام کرد. اما گزارش ایرانوایر این کنش فعالانه را به یک «عذرخواهی» و عقبنشینی تحت فشار تندروها تقلیل میدهد. این تحریف آشکار، نمونهای کامل از چگونگی تبدیل یک حرکت هوشمندانه به داستان «سرکوب و تسلیم» است.
نتیجه: از تحلیل تا تحمیل یک روایت
گزارش ایرانوایر یک تحلیل بیطرفانه نیست، بلکه یک عملیات روانی برای تحمیل یک روایت مشخص است: جامعه یهودیان ایران، جامعهای تحت ستم، بدون اراده، بدون نماینده واقعی و در آستانه فروپاشی است که تنها راه بقای آن، «کمرنگ شدن» است. این نتیجهگیری تلخ و شاعرانه، هدف نهایی نویسنده است: انکار هرگونه تصویر از یک زندگی نرمال، پویا و ایرانی برای شهروندان یهودی و جایگزین کردن آن با یک تصویر تیره و تار که خوراک محافل سیاسی ضدایرانی را فراهم کند. این گزارش صدای یهودیان ایران نیست؛ بلکه صدای کسانی است که میخواهند از نام آنها برای اهداف خود سوءاستفاده کنند.

