یادداشت تازه متیو نوریل در «جروزالم پست»، نه یک نقد، بلکه نمونهای از همان الگوی قدیمی است که در آن هویت فردی به سلاحی برای تحمیل روایت تبدیل میشود. او با تکیه بر برچسبهای شخصیاش، گذشته را بزک میکند، امروز را سیاهنمایی، و صدای یهودیان ساکن ایران را «غیرواقعی» اعلام میکند. نتیجه روشن است: دفاعی که وانمود میکند حمایت از یک جامعه است، در عمل چیزی جز حذف و بیاعتبارسازی همان جامعه نیست؛ روایتی که ارزش خواندنش فقط در یک چیز است—فهم دقیقتر سازوکار یک عملیات روانی تمیز و بیهزینه.
مقدمه
متیو نوریل (MATTHEW NOURIEL)، به تازگی در مقالهای که توسط رسانه صهیونی «جروزالم پست» انتشار یافت، فیلم مستند «اسیرنشده: یهودیان در جمهوری اسلامی ایران» ساخته مکس بلومنتال را به عنوان «پروپاگاندای دولتی» محکوم کرده است. یادداشت وی در این رسانه صهیونیستی، نمونهای ساده از یک عملیات روانی است که در آن، یک فرد با استفاده ابزاری از هویت شخصی خود (یهودی، ایرانیتبار و همجنس باز بودن)، تلاش میکند تا هر روایتی غیر از روایت مطلوب صهیونیسم را خفه کند. متن وی نه یک نقد، بلکه یک الگوی فریب است که تکنیکهای آن در ادامه به اختصار مورد برسی قرار می گیرد:
تکنیک اول: سلاحانگاری هویت («من یک یهودی ایرانی هستم، پس حقیقت را میگویم»
نوریل از همان ابتدا کارت هویت خود را روی میز میگذارد: «به عنوان یک یهودی ایرانی که اعضای خانوادهاش فرار کردهاند…». این تکنیک، یک سپر دفاعی و یک شمشیر تهاجمی است. او با این کار، به خود «اصالت» میبخشد و هر صدای دیگری، از جمله صدای یک فیلمساز خارجی یا مهمتر از آن، صدای کلیمیان ساکن ایران را به عنوان «بیگانه»، «ناآگاه» یا «تحت فشار» بیاعتبار میکند. منطق پنهان او این است: «تنها روایت معتبر از یهودیان ایران، روایتی است که من و امثال من که از ایران رفتهایم، تعریف میکنیم.» این سلاحانگاری هویت، اولین گام برای بستن هرگونه مسیر گفتگو و تحقیق مستقل است.
تکنیک دوم: دام دوقطبی («بهشت پهلوی» در برابر «جهنم جمهوری اسلامی»
او سپس به سراغ خلق یک گذشته طلایی و آرمانشهری میرود. در روایت او، دوران پهلوی، عصر شکوفایی و «زندگی پررونق» بود. این تطهیر تاریخ، یک دروغ استراتژیک است. او به طور عامدانه واقعیت را حذف میکند: روابط پهلوی و اسرائیل خبیث، یک ائتلاف امنیتی-نظامی علیه دشمنان مشترک بود و پروژههای عمرانی، قراردادهای تجاری سودآور بودند، نه کمک خیریه! او با ساختن این بهشت دروغین و قرار دادن آن در مقابل یک جهنم، یک دام دوقطبی ایجاد میکند که در آن هیچ فضای خاکستری، هیچ پیچیدگی و هیچ روایتی جز سیاهی و سفیدی مطلق وجود ندارد.
تکنیک سوم: مغالطه ذهنخوانی («آنها نمیتوانند حقیقت را بگویند، پس من به جایشان میگویم»
ریاکارانهترین تکنیک این یهودی ایرانی تبار، ادعای ذهنخوانی یهودیان ساکن ایران است. او میگوید: «یهودیان نمیتوانند صادقانه جلوی دوربین صحبت کنند؛ اظهارات آنها ناشی از ارعاب است، نه آزادی.» او عدم ابراز احساسات طرفدار اسرائیل را نه یک موضع اصولی، بلکه یک «استراتژی بقا» میداند.
این ادعا، اوج تحقیر و خودبزرگتری است. نوریل با این کار، حق تکلم و اراده آزاد را از همان جامعهای که ادعای دفاع از آن را دارد، سلب میکند. او در عمل میگوید: «صدای آنها را نشنوید، چون دروغ میگویند. به صدای من گوش دهید، چون من فکر واقعی آنها را میدانم!» این تکنیک سخیف، نه دفاع، که خفه کردن صدای یک جامعه است.
نتیجهگیری: خیانت به همانهایی که ادعای دفاع از آنها را دارد
یادداشت متیو نوریل، نه دفاع از یهودیان ایران، که خیانت به آنهاست. او با ارائه یک تصویر سیاهوسفید و تقلیل دادن زندگی پیچیده یک جامعه به یک «قفس طلاکاریشده»، در عمل آنها را به ابزاری در جنگ سیاسی خود تبدیل میکند. او با این کار، هزینه زندگی را برای همان اقلیتی که ادعای دلسوزی برایشان را دارد، بالاتر میبرد و آنها را در معرض اتهام «عدم وفاداری» قرار میدهد.
مقاله متیو نوریل، یک دروغ خوشآبورنگ است که بر سکوت کسانی بنا شده که نمیتوانند با صدای بلند آن را انکار کنند. اما این سکوت، نه نشانه رضایت، که نشانه نجابت ملتی است که یاد گرفتهاند در سختترین شرایط، هویت ایرانی خود را حفظ کنند؛ هویتی که امثال نوریل سالهاست آن را به لابیهای صهیونیستی فروختهاند.

