اخیراً و همزمان با سال نوی عبری و عید «یوم کیپور» یهودیت، میلی افرائیم، چهره یهودی ایرانیتبار ساکن سرزمینهای اشغالی، در پُستی به ظاهر معنوی، داستان عرفانی «سارا بِت آشر» (سارا خاتون) و قدمگاه او در پیربکران اصفهان را بازگو کرد. در نگاه اول، این یک روایت زیبا از میراث مشترک فرهنگی و دینی است. اما حقیقتا نه یک یادآوری تاریخی بیطرف، بلکه یک عملیات روانی پیچیده است؛ تمام پروژه روایی او در خدمت ساختن «نرمافزار فرهنگی» و «توجیه ایدئولوژیک» برای همان هدفی است که پیمان ابراهیم و پیمان کوروش به دنبال آن هستند: عادیسازی روابط با رژیم جنایتکار صهیونیستی.
مصادره یک افسانه برای ساختن «پل» دروغین
هسته اصلی پروژه افرائیم، استفاده از داستان «سارا بت اشر» برای ساختن یک پل تاریخی-عرفانی مستقیم میان «ایران» و «اسرائیل» است. او با تاکید بر اینکه یهودیان ایران برای دعا به این مقبره میروند، در نهایت نتیجهگیری سیاسی خود را ارائه میدهد: این مکان، «ایران و اسرائیل را در طول قرنها به هم پیوند میدهد.»
این یک جهش تاریخی و یک مغالطه عامدانه است. او با این کار، ۱۴۰۰ سال تاریخ اسلامی ایران، هویت شیعی آن، و مهمتر از همه، ۷۵ سال تاریخ اشغالگری و جنایت رژیم صهیونیستی را به طور کامل نادیده میگیرد. در روایت او، رابطه «ایران و اسرائیل» یک امر ازلی، ابدی و مقدس است و جمهوری اسلامی صرفاً یک پرانتز مزاحم در این تاریخ طولانی است. این ترفندی برای اصالتزدایی از مقاومت و طبیعی جلوه دادن عادیسازی در برابر ظالم و متجاوز است.
استعاره «بازگشت به اسرائیل»؛ ترویج ایدئولوژی صهیونیسم
افشاگرانهترین بخش این روایت، اشاره به باوری است که میگوید سارا بت اشر از طریق «مسیری در یک غار به سرزمین اسرائیل بازگشت.»
این یک جزئیات داستانی ساده نیست؛ این یک استعاره قدرتمند و کاملاً صهیونیستی است. این داستان، به طور مستقیم ایدئولوژی بنیادین صهیونیسم، یعنی «علیا» (Aliyah) یا «بازگشت» به سرزمین موعود را ترویج میکند. پیام پنهان این استعاره برای یهودیان ایران کاملاً روشن است: راه «نجات» و «بازگشت» شما به خانه اصلیتان، از دل همین سرزمین ایران میگذرد.
این یک جنگ نرم فرهنگی برای سست کردن پیوندهای ملی یهودیان ایران و تشویق آنها به مهاجرت است. افرائیم با استفاده از یک افسانه مقدس، در حال ترویج همان ایدئولوژی سیاسی است که منجر به آوارگی میلیونها فلسطینی شده است.
حذف کامل فلسطین از معادله تاریخ
با ساختن این پل مستقیم و عرفانی میان «ایران» و «اسرائیل»، پروژه افرائیم به هدف نهایی خود میرسد: حذف کامل ملت فلسطین از تاریخ و جغرافیای منطقه.
در این روایت دو قطبی، تنها دو بازیگر در صحنه حضور دارند: «ملت کهن ایران» و «ملت کهن اسرائیل». فلسطینیان، با تاریخ، فرهنگ و حق تعیین سرنوشتشان، به طور کامل از این معادله پاک میشوند. آنها نه یک ملت اصیل، که یک «مشکل» امروزی هستند که مانع تحقق این «پیوند مقدس و باستانی» شدهاند.
ما با یک پاکسازی تاریخی در این روایت روبرو هستیم. با حذف کامل فلسطینیان از روایت، جنایات ۷۵ ساله رژیم صهیونیستی نیز به طور خودکار از تاریخ پاک میشود و «صلح» به یک معامله ساده میان دو قدرت منطقهای تبدیل میگردد؛ صلحی که بر روی ویرانههای حقوق یک ملت دیگر بنا خواهد شد.
سخن پایانی:
داستانسرایی میلی افرائیم، یک نمونه کامل از چگونگی عملکرد ماشین پروپاگاندای مدرن است. او با استفاده ابزاری از یک افسانه مقدس و هویت ایرانی-یهودی خود، تلاش میکند تا برای یک پروژه سیاسی استعماری (عادیسازی)، یک مشروعیت عرفانی و تاریخی بسازد. در این نمایش، یک مکان مقدس به ابزار، یک داستان به سلاح، و تاریخ به قربانی تبدیل میشود تا در نهایت، جنایات امروز رژیم صهیونیستی در سایه یک گذشته دروغین، تطهیر شود.
اما اوج این پروژه سیاسی در کپشن پُست او نهفته است؛ جایی که با یک آرزوی به ظاهر معنوی، نیت واقعی خود را آشکار میکند: «سال آینده، سلیحوت در ایران» (Next year, selichot in Iran).
«سلیحوت» نیایشهای طلب بخشایش یهودیان پیش از سال نو است. این آرزو، در نگاه اول، یک آرزوی مذهبی برای بازگشت به یک مکان مقدس است. اما در بستر سیاسی امروز، این کدی برای ایده «بازگشت» و «تسخیر» است. این همان آرزوی تاریخی صهیونیسم برای بازپسگیری مکانهایی است که آنها را متعلق به خود میدانند. این جمله، ترجمه دیگری از همان شعار معروف «سال آینده در اورشلیم» است که قرنها پیش زمزمه میشد و در نهایت به پروژه اشغال فلسطین منجر گردید.
این آرزو، دیگر یک آرزوی معنوی نیست؛ بلکه یک بیانیه سیاسی برای تغییر حکومت و بازگشت به ایرانی است که در آن، منافع سگ هار آمریکا در منطقه تأمین شود.