مقدمه
بهتازگی، بنیاد هریتیج (heritagefoundation)، اندیشکدهای به عنوان بازوی فکری جریان محافظهکار و مسیحیان صهیونیست در آمریکا، میزبان الی کوهانیم بود؛ چهره یهودی ایرانیتبار در دولت سابق ترامپ، مسئولیت معاون فرستاده ویژه وزارت خارجه آمریکا در امور مبارزه با یهودستیزی را برعهده داشت. او که در زمان مسئولیتش یکی از مروجان اصلی پیمان ابراهیم و سیاست فشار حداکثری علیه ایران بود، اکنون در جایگاه یک تئوریسین، برای توجیه و تداوم همان سیاستها تلاش میکند. سخنان او در این نشست، رونمایی از یک دکترین خطرناک برای منطقه غرب آسیا بود: صلحی که نه بر عدالت، که بر پایۀ یک اتحاد نظامی علیه «دشمن مشترک» یعنی ایران مقتدر بنا شده و در آن، مسئله فلسطین به طور کامل از معادله حذف میشود. دکترینی که حتی جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم سفاک صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران را به عنوان دلیلی بر موفقیت این ائتلاف معرفی میکند!
الف. بازتعریف «صلح»؛ اولین گام برای حذف کامل فلسطین از معادله
نقطۀ شروع عملیات روانی کوهانیم، ستایش از «پیمان ابراهیم» به عنوان یک دستاورد صلح است. اما این کدام صلح است؟ کوهانیم با نادیدهانگاری عامدانه و بیشرمانۀ ملت فلسطین، «صلح» را از مفهوم حل منازعه تهی کرده و آن را به یک «معامله استراتژیک» تقلیل میدهد. در جهانبینی او، صلح نیازی به پایان اشغالگری یا به رسمیت شناختن حقوق فلسطینیان ندارد؛ بلکه صرفاً به معنای عادیسازی روابط برای تشکیل یک جبهه مشترک است.
شکنندگی این «صلح» ساختگی اکنون بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است. حمله اخیر رژیم صهیونیستی به دفتر حماس در قطر، به عنوان یک اقدام تروریستی فرامرزی، تردیدهای جدی را در میان کشورهای عربی امضاکننده پیمان ابراهیم برانگیخته است. این اقدام نشان داد که این پیمان، نه تنها مانع تجاوزگری اسرائیل نمیشود، بلکه به آن پوشش سیاسی نیز میدهد و شرکای عرب را در موقعیت شرمآوری قرار میدهد.
ب. مغالطه «دشمن مشترک»؛ ابزاری برای توجیه اتحاد با اشغالگر
پس از بازتعریف صلح، کوهانیم خطرناکترین استدلال سیاسی خود را مطرح میکند: عامل دوم پیمان ابراهیم، «مقابله با تهدید ایران» بود. این همان مغالطه خطرناک «دشمن مشترک» است که سالهاست توسط لابیهای صهیونیستی ترویج میشود تا اتحاد با رژیم آپارتاید صهیونی را توجیه ایدئولوژیک کنند.
این منطق به گذشته محدود نشده و به شکلی تهاجمی در حال گسترش است. اخبار مربوط به همایش قریبالوقوع حاخامهای صهیونیست در باکو با هدف کشاندن آذربایجان به پیمان ابراهیم، هدف نهایی را افشا میکند: ایجاد یک حلقه محاصره درست در مرزهای ایران. هدف، نه هماهنگی منطقهای، بلکه یارگیری برای یک رویارویی در آینده و استفاده از روایت «دشمن مشترک» تا خطرناکترین حد ممکن است.
ج. تطهیر خشونت نظامی؛ مصادره «جنگ ۱۲ روزه» به نام پیروزی رژیم بر ایران
در نهایت، کوهانیم به سراغ تطهیر چهره جنایتکار رژیم صهیونیستی میرود. اوج این وارونهسازی واقعیت، آنجاست که او «نمایش قدرت اسرائیل» در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه علیه جمهوری اسلامی ایران را یکی از عوامل ایجاد «خوشبینی» و «فرصتی واقعی» برای صلح بیشتر میداند!
این یک استاندارد دوگانه بیشرمانه و تجلیل از خشونت عریان است. تقلیل دادن جنگ تحمیلی خونین و کشتار غیرنظامیان به یک «نمایش قدرت» و سپس معرفی آن به عنوان سند موفقیت پیمان ابراهیم، یک شگرد کلاسیک در پروپاگاندا برای عادیسازی خشونت اشغالگر است. در این روایت، بمبها و موشکها ابزار «صلح» هستند و مقاومت در برابر آنها مانع صلح! کوهانیم تلاش میکند تا هرگونه اقدام نظامی رژیم منحوس صهیونیستی را نه به عنوان تجاوز، بلکه به عنوان یک پیروزی استراتژیک در جنگ نیابتی علیه ایران مقتدر، بازنمایی کند.
نتیجه
سخنرانی الی کوهانیم در بنیاد هریتیج، صرفاً یک تحلیل سیاسی نبود، بلکه یک عملیات روانی حسابشده برای عادیسازی سه اصل کلیدی در دکترین نومحافظهکاران است: صلحی که بر پایۀ حذف یک ملت بنا شده، اتحادی که با شیطانسازی از همسایه توجیه میشود، و قدرتی که با تطهیر جنایت جنگی به نمایش گذاشته میشود. این پروژه، همانطور که تزلزل پایههایش در جهان عرب و تلاش برای گسترشش به قفقاز نشان میدهد، نه یک طرح برای ثبات، که نسخهای برای یک درگیری گسترده و دائمی در منطقه غرب آسیاست. در نهایت، این یک بیانیه سیاسی برای دولتی است که قصد دارد خاورمیانه را نه بر اساس عدالت، که بر روی خاکسترهای حقوق پایمالشده ملت فلسطین و با هدف مهار ایران مقتدر، از نو مهندسی کند.