نقد مستند شنود

نقد مستند شنود

دامِ «شنود» در میدان نبرد: وقتی عقلانیت قربانی می‌شود

مقدمه

مکتب فکری انقلاب اسلامی بر مثلث متوازنی از «معنویت، عقلانیت و عدالت» استوار است.[۱] با این حال، در بحبوحه جنگ اخیر، شاهد طغیان جریانی بودیم که با تقدیس نوعی «معنویت» احساسی و بی‌سند، رکن مهم «عقلانیت» را به مسلخ می‌برد. پدیده «شنود»، نه یک اتفاق منفرد، که نقطه اوج روندی خطرناک است که می‌کوشد «شهود شخصی» را جایگزین «تحلیل راهبردی»، «مکاشفه» و تجربیات نزدیک به مرگ را جانشین «برهان عقلی» و «باطنی‌گرایی» را به جای «جامعه‌شناسی واقع‌بینانه» بنشاند.

این پدیده که در قالب یک مستند صوتی (پادکست) و کتابی پرفروش عرضه شده، حول محور روایت فردی گمنام با نام مستعار «آقا صادق» شکل گرفته است که خود را از نیروهای امنیتی معرفی می‌کند. روایت او از یک تجربه نزدیک به مرگ در سال ۱۳۹۳ آغاز می‌شود و با توصیف مشاهدات معنوی و عوالم دیگر، ابتدا اعتماد و همراهی عاطفی مخاطب را جلب می‌کند. اما این روایت به سرعت از یک تجربه شخصی فراتر رفته و به یک بیانیه سیاسی-نظامی تبدیل می‌شود؛ جایی که راوی مدعی است وقایع بزرگی چون «پیمان ابراهیم»، «یک بیماری همه گیر» و «جنگ بزرگ ایران با محور آمریکا-اسرائیل » را پیش‌بینی کرده است.

خطرناک‌ترین جنبه این جریان، فراتر رفتن از «روایت» و ورود به حوزه «تجویز استراتژی» است؛ «آقا صادق» بر اساس مشاهدات اثبات‌ناپذیر خود، نسخه‌هایی صریح در حوزه‌های نظامی و اجتماعی برای مسئولان و مردم صادر می‌کند. این ساختار که با حضور یک طلبه برای مشروعیت‌بخشی دینی به این ادعاها تکمیل می‌شود، یک تجربه شخصی را به یک دستورالعمل ملی بدل می‌سازد. یادداشت پیش رو، این پدیده را به صورت یکپارچه کالبدشکافی می‌کند تا نشان دهد چگونه یک روایت به ظاهر معنوی، می‌تواند به ابزاری برای تضعیف عقلانیت راهبردی و امنیت ملی تبدیل شود.

 

از اتاق جنگ تا عالم مثال: وقتی «شهود» جای «تدبیر» را می‌گیرد

در شرایطی که تصمیمات در حوزه امنیت ملی محصول تحلیل دقیق داده‌ها و محاسبات پیچیده است، ناگهان جریانی سر برآورد که با صدور نسخه‌هایی چون «باید… مقرهای منافقین در پاریس، سوئد، آلبانی با موشک و پهپاد مورد هدف قرار بگیره وگرنه ما شکست می‌خوریم»، تلاش کرد این حوزه تخصصی را با الهامات فردی جایگزین کند. این تجویز که پیامدهای فاجعه‌بار حقوقی و بین‌المللی آن؛ خصوصا با هجمه رسانه ای دشمن علیه ایران اسلامی، از چشم هیچ تحلیل‌گر خردمندی پنهان نمی‌ماند، در تضاد کامل با سیره پیشوایان دین است. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در آستانه نبرد نهروان، به جای نسخه‌های ماورایی، به یاران خود تاکتیک‌های دقیق نظامی و روانی آموزش می‌دهند: «دندان‌ها را به هم بفشارید که این کار شمشیرها را در شکافتن سرتان کندتر می‌کند… از گوشه چشم و خشمناک بنگرید…»[۲] سیره علوی، اوج به کارگیری عقل و تدبیر در میدان است.

 

آزمون عقل و وحی: چرا مکاشفه شخصی حجت نیست؟

اما مبنای این نسخه‌های خطرناک چیست؟ یک «تجربه نزدیک به مرگ (NDE) ». بر خلاف تصور رایج، این تجربیات از منظر کارشناسان عرفان و فلسفه، نه مرگ قطعی، بلکه حالاتی چون کُما و بیهوشی عمیق هستند که در «عالم مثال» رخ می‌دهند؛ عالمی که حقایق در آن به صورت «نمادین» و «رمزی» جلوه می‌کنند. بنابراین، این تجربیات حتی در صورت صحت، نیازمند «تعبیر» توسط متخصصی الهی هستند، نه تفسیر به رأی و استخراج مستقیم دستورالعمل نظامی. فردی که در این حالت، تصویری نمادین می‌بیند، مانند کسی است که با «أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ» (خواب‌های پریشان و آشفته)[۳] روبرو شده و صلاحیت تفسیر آن را ندارد. از دیگر نمونه های دورکردن مردم از عقالنیت، تلاش برای مشروعیت‌بخشی به این تجربیات از طریق «وصله پینه کردن» آیات و روایات (مانند استناد به حدیث کساء برای توجیه تب و لرز راوی) ست که مغالطه‌ای آشکار برای ایجاد یک پوشش دینی برای یک تجربه شخصی و بی‌اعتبار است. این رویکرد، در تعارض مستقیم با کلام امام صادق (علیه السلام) قرار دارد که فرمود: «إِنَّ دِینَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرَى فِی النَّوْمِ» (همانا دین خدای عز و جل، عزیزتر و استوارتر از آن است که در خواب دیده شود).[۴] اگر دین خدا با خواب که امری رایج است اثبات نمی‌شود، به طریق اولی با یک تجربه نادر، شخصی و رمزی نیز نمی‌توان برای سرنوشت یک ملت تصمیم گرفت.

 

از آزمون وحی تا آزمون تاریخ: وقتی «شهود» با واقعیت در تضاد است

فراتر از این، وقتی راوی کتاب «شنود» ادعا می‌کند جنگ یمن را در اوایل سال ۱۳۹۳ دیده، در حالی که این جنگ رسماً در فروردین ۱۳۹۴ آغاز شد، کل اعتبار این «شهود» از اساس فرو می‌ریزد. و خطرناک‌تر آنکه، همین «شهود» بی‌اعتبار، مبنای صدور نسخه‌پیچی‌های زیر قرار می‌گیرد:

از تدوین استراتژی نظامی («کلیه مقرهای منافقین در پاریس، سوئد، آلبانی با موشک… مورد هدف قرار بگیره») تا تجویز راهکار اجتماعی-اقتصادی («فکر معیشت رو فعلاً از سرتون بکنید بیرون») و دستور امنیتی («سوله‌های اطراف تهران… خودتون بازرسی کنید»).

این نسخه‌ها، که مستقیماً از یک تجربه شخصی و اثبات‌ناپذیر استخراج شده، با استفاده از تاکتیک روانی «ذخیره اسرار مگو» و افشای تدریجی آن، سعی در جذب و هدایت افکار عمومی دارد. روایتی که در آزمون یک حقیقت تاریخیِ قابل بررسی رد می‌شود، چگونه می‌تواند حجت و مبنای عمل در امور راهبردی آینده باشد؟!

 

تبارشناسی یک انحراف: از «باطنی‌گرایی» تا «جنگ روانی»

این پدیده یک رویداد خلق‌الساعه و لحظه ای نیست؛ بلکه اوج‌گیری روندی تاریخی از «باطنی‌گرایی منهای عقلانیت» است که از «دیدن عکس در ماه» در دهه شصت آغاز و با اعتنای برخی خواص به رمالان و ترویج مستندهای آخرالزمانی در دهه‌های بعد، فربه و بزرگ شده است. این گرایش به امور ماورایی معمولاً در دوران بحران‌های اجتماعی تشدید می‌شود و بستری مناسب برای رشد «فرقه‌های انحرافی» فراهم می‌آورد. سازوکار این فرقه‌ها، استفاده ابزاری از «نیروهای خارق‌العاده» برای جذب مرید و دعوت به «خود» به جای دعوت به «خدا» است. قرآن کریم ریشه بسیاری از این قدرت‌نمایی‌هایی این چنینی (سحر) را به شیاطین نسبت می‌دهد و آن را هم‌ردیف کفر می‌داند! «…وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ…» (…ولی شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند…)[۵].

خطرناک‌تر از تجویزهای خیال‌پردازانه، تأثیر این روایت‌ها بر روحیه عمومی بود. بیان اینکه «تانک‌های دشمن تا اسلامشهر هم میان»، مصداق بارز عملیات روانی و ایجاد هراس در دل جامعه است. قرآن کریم این افراد را «الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ» (شایعه‌پراکنان هراس‌افکن در شهر)[۶] می‌نامد که در بحبوحه جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، با پخش اخبار ناامیدکننده، در پی تضعیف جبهه مؤمنین بودند. در مقابل، دلخوش کردن به اینکه «این برنامه‌ها حال ما را خوب می‌کند»، یک دام خطرناک است. وقتی فردی اهل بدعت شود، شیطان او را با عباداتش تنها می‌گذارد و حتی به او «حال خوش» می‌دهد تا در انحراف خود باقی بماند. این یک نقد اساسی به رویکرد احساسی است که می‌گوید: «چون فلان برنامه حال مرا خوب می‌کند، پس حتماً حق است».[۷]

نتیجه

جریان «شنود» و امثال آن، یک تهدید چندوجهی است: از منظر راهبردی، امنیت ملی را با نسخه‌های غیرعقلانی به خطر می‌اندازد؛ از منظر دینی، بنیان‌های معرفتی دین را با تکیه بر مکاشفات رمزی و اثبات‌ناپذیر سست می‌کند؛ و از منظر جامعه‌شناختی، جامعه را به سمت خرافه‌گرایی و فرقه‌پذیری سوق می‌دهد.

آثار مخرب این جریان، در بحبوحه «جنگ تحمیلی ۱۲ روزه» اخیر به وضوح نمایان شد؛ جایی که این روایت‌ها با ایجاد یک مرجعیت موازی و غیرپاسخگو، می‌کوشیدند بر افکار عمومی تأثیر گذاشته و انسجام راهبردی کشور را به چالش بکشند. این تجربه نشان داد که بی‌توجهی به چنین پدیده‌هایی می‌تواند در بزنگاه‌های حساس، به وحدت فرماندهی و اعتماد عمومی آسیب زند.

از این رو، راهبرد آینده نباید به مقابله‌های واکنشی محدود شود، بلکه باید بر «جهاد تبیین» به عنوان یک روشنگری پیشگیرانه متمرکز گردد. محور این جهاد، ترویج و نهادینه‌سازی «عقلانیت» در سطح جامعه است؛ وظیفه‌ای که بر دوش نخبگان فرهنگی، رسانه‌ای و دینی قرار دارد تا مردم خود با مجهز شدن به ابزار تفکر انتقادی، در مواجهه با این جریانات دست برتر را داشته باشند و امواج فریب و خرافه را در نطفه خنثی کنند.

راه مقابله، بازخوانی نگاه منظومه‌ای امام خمینی (علیه الرحمه) و بازگشت قاطع به اسلام اصیل است؛ اسلامی که در آن، امداد غیبی پاداشِ به کارگیری نهایت «عقل و تدبیر» است، نه جایگزین تعقل و تدبر. پیروزی نهایی، نه در گرو شهود افراد، که در گرو عمل به سنت‌های الهی و تکیه بر دو حجت خداوند، یعنی «عقل» و «وحی» است.

 

[۱]  بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیست‌ و دومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله)، ۱۴/۰۳/۱۳۹۰

[۲]  و من کلام له (علیه السلام) فی تعلیم الحرب و المقاتله و المشهور أنه قاله لأصحابه لیله الهریر أو أول اللقاء بصفین:

مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ اسْتَشْعِرُوا الْخَشْیَهَ وَ تَجَلْبَبُوا السَّکِینَهَ وَ عَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّیُوفِ عَنِ الْهَامِ، وَ أَکْمِلُوا اللَّأْمَهَ وَ قَلْقِلُوا السُّیُوفَ فِی أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَ الْحَظُوا الْخَزْرَ وَ اطْعُنُوا الشَّزْرَ وَ نَافِحُوا بِالظُّبَى وَ صِلُوا السُّیُوفَ بِالْخُطَا. (نهج البلاغه- خطبع۶۶)

[۳]  سوره مبارکه یوسف، آیه ۴۴

[۴]  الکافی، ج ۸، ص ۹۴.

[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۰۲

[۶]  سوره مبارکه احزاب، آیه ۶۰

[۷]  «مَنْ عَمِلَ فِی بِدْعَهٍ خَلَّاهُ الشَّیْطَانُ وَ الْعِبَادَهَ» (هر کس به بدعتی عمل کند، شیطان او را با عبادتش تنها می‌گذارد). الکافی، ج ۱، ص ۵۴

 

نویسنده:
محمد حسین موسی زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *