سکوت مرگبار تشکیلات رسمی دراویش گنابادی در برابر تجاوز صهیونیستی

تصوف، گنابادیه حمله به ایران

چرا فرقه‌ای که از مواهب جمهوری اسلامی برخوردار است، در بزنگاه‌های ملی هیچ نمی‌گوید؟

با گذشت بیش از یک هفته از تجاوز همه‌جانبه و آشکار رژیم صهیونیستی به خاک ایران، که با هدف قرار دادن فرماندهان ارشد نظامی، دانشمندان هسته‌ای، مراکز ملی، منازل مسکونی و حتی ساختمان صداوسیما همراه بوده و ده‌ها شهید بی‌گناه از جمله زنان و کودکان ایرانی برجای گذاشته، انتظار افکار عمومی از همه طیف‌ها و جریان‌ها، آن است که در صف ملت ایران و در برابر دشمن متجاوز موضعی شفاف بگیرند.

اما در این میان، فرقه دراویش نعمت‌اللهی گنابادیه و رهبران رسمی آن از جمله سید علیرضا جذبی( قطب این فرقه) و همچنین مشایخ و ماذونین آن در سراسر کشور، در سکوتی سنگین و غیرقابل توجیه فرو رفته‌اند. سکوتی که نه تنها با اصول انسانی و عرفانی ادعایی این فرقه همخوانی ندارد، بلکه شائبه‌های جدی درخصوص جهت‌گیری سیاسی و هویتی این گروه را دامن می‌زند.

این در حالی است که فرقه دراویش گنابادی در چهار دهه گذشته، با وجود برخی سوء‌سابقه‌ها در فتنه‌ها و آشوب‌های داخلی، از فضای امن و آزاد جمهوری اسلامی بهره‌مند بوده‌اند؛ از ده‌ها خانقاه فعال در سراسر کشور گرفته تا برگزاری آزادانه مجالس آیینی در تهران و دیگر شهرها. اما این فرقه که خود را منتسب به میراث تصوف شیعی می‌داند، در مواجهه با تجاوز آشکار به مرزها، خون شهدا و کرامت ملت، حتی از صدور یک بیانیه ساده نیز دریغ کرده است.

مردم فراموش نکرده‌اند که در دوران دفاع مقدس هشت ساله هم، این فرقه عملاً موضعی روشن و همدلانه با ملت و نظام اتخاذ نکرد. این سابقه‌ی بی‌تفاوتی در بزنگاه‌های تاریخی، امروز نیز در برابر چشم ملت تکرار می‌شود. سوال این‌جاست: آیا این سکوت مستمر، نشانه‌ی رضایت پنهان نیست؟

پیشنهاد خواندنی  افسانۀ دوست‌داشتنی انرژی‌درمانی

هم‌زمان، شاخه‌ی اپوزیسیون دراویش گنابادیه در خارج از کشور ـ از جمله چهره‌هایی مانند مصطفی آزمایش و وحید بهشتی ـ به‌شکل علنی در خدمت رژیم صهیونیستی قرار گرفته‌اند و از تریبون‌های عبری-غربی دعوت به شورش، ترور و تجزیه‌طلبی می‌کنند؛ با این‌حال، هیچ واکنشی از سوی قطب دراویش در داخل کشور برای اعلام برائت از این جریان‌های مزدور مشاهده نمی‌شود.

این شرایط، پرسش‌هایی جدی را در سطح نخبگان و عموم مردم پدید آورده است:

آیا فرقه‌ای که در بزنگاه‌های ملی، نه‌تنها ساکت می‌ماند، بلکه بدنه‌ای اپوزیسیون‌ساز در درون خود پرورش می‌دهد، تهدید امنیتی محسوب نمی‌شود؟

آیا باید همچنان این فرقه را دارای صلاحیت نقش‌آفرینی در تعاملات ملی، گفت‌وگوهای فرهنگی و بهره‌مندی از امتیازات دیگر دانست؟

آیا زمان بازنگری در نوع مواجهه رسمی با این جریان نرسیده است؟

پیشنهاد:

در چنین شرایطی، ضروری است دستگاه‌های فرهنگی، امنیتی و قضایی، رویکرد انفعالی گذشته نسبت به این فرقه را مورد بازنگری قرار دهند و با دقت بیشتر، وضعیت، مواضع و نقش‌آفرینی‌های پنهان و آشکار این گروه را رصد و ارزیابی کنند؛ چراکه در این لحظات تاریخی و سرنوشت‌ساز و نیز توجه به مؤلفه‌ی حفظ وحدت و امنیت ملی، اقتضا دارد که صفوف ملت از جریانات غیرمتعهد، فرصت‌طلب یا پنهان‌کار تفکیک شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *