یک گفتوگوی به ظاهر فرهنگی میان بهادر الست و عزرا شوله، فیلمساز یهودی ایرانیتبار، بیش از آنکه بررسی هویت دوگانه «ایرانی-یهودی» باشد، به صحنهای برای اجرای یک پروژه اپوزیسیون جهت بازتعریف هویت ملی ایران تبدیل شده است. کارشناسان میگویند این پروژه با مصادره تاریخ یهود و بازنویسی مفاهیم قومی، تلاش میکند اسطوره انقلاب اسلامی را کنار زده و «برادری قبیلهای» را جایگزین عقلانیت، معنویت توحیدمحور و عدالتخواهی بنیانگذار ایران مدرن کند.
بهادر الست، از چهرههای اپوزیسیون، اخیرا در مصاحبهای با عزرا شوله، فیلمساز یهودی ایرانیتبار و از مهرههای اپوزیسیون مقیم کانادا، به کاوش در مفهوم هویت دوگانه «ایرانی-یهودی» پرداخت. شوله در این گفتگو با تأکید مکرر بر اینکه «اول ایرانی است»، به بازتعریف جشنهایی مانند «پوریم» به عنوان نماد دوستی و ارائه الگوی «همبستگی قبیلهای» یهودیان به عنوان راه حلی برای اتحاد ملی ایرانیان پرداخت.
تحلیل جامعهشناختی: جنگ اسطورهها برای بازتعریف هویت ملی
این گفتگوی به ظاهر صمیمی، در حقیقت یک عملیات پیچیده اسطورهسازی است. هدف آن، نه یک گفتگوی ساده، بلکه جایگزین کردن اسطوره بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی(رحمه الله) با یک اسطوره جایگزین برای «ایران فردا» است.

اسطوره انقلاب اسلامی: عقلانیت، معنویت و عدالت
ایدئولوژی بنیانگذار انقلاب اسلامی، بر سه ستون اصلی استوار است: رشد عقلانیت در برابر خرافه و استبداد، معنویت توحیدمحور در برابر مادیگرایی، و صدای عدالت در برابر استکبار جهانی. این اسطوره بلند والا، هویت ایرانی را در یک چارچوب بزرگتر از مبارزه جهانی برای استقلال و عدالت تعریف میکند.
پروژه اپوزیسیون: ساختن یک اسطوره جایگزین
پروژه امثال شوله، تهیکردن هویت ایرانی از این محتوا و جایگزین کردن آن با یک اسطوره جدید است. این پروژه از سه مرحله کلیدی تشکیل شده است:
الف) ساختن یک «ایران» جدید در آینه تاریخ یهود
از دیدگاه جامعهشناسی، عِزرا شوله در حال ساختن یک «ایران» جدید است؛ ایرانی که هویت و اصالت خود را نه از تاریخ چندهزارساله خود، بلکه از نقشآفرینیاش در تاریخ قوم یهود وام میگیرد. در این روایت، «ایران» زمانی «مهم» است که کوروش یهودیان را آزاد میکند، یا اِستر و مُردخای در دربار آن نقشآفرینی میکنند. عِرق ملی او، نه به تمامیت ارضی ایران یا ساختار سیاسی کنونی آن، بلکه به یک ایران اسطورهای و باستانی گره خورده که تنها از دریچه تاریخ یهود معنا مییابد. این یک بازسازی خطرناک از مفهوم «وطن» است که در آن، ایران به پسزمینه یک داستان قومی دیگر تقلیل داده میشود.
ب) یک مدل وارداتی برای اتحاد: «قبیله» را جایگزین «دین» کنید!
کثیف ترین بخش این پروژه، جایی است که شوله هویت یهودی را از یک «دین» به یک «قبیله» تغییر ماهیت میدهد. این یک انتخاب واژگان استراتژیک و دارای اهمیت است. «دین» میتواند محل اختلاف باشد، اما «قبیله» نماد همبستگی خونی و بقا است. او سپس این مدل «قبیلهای» را به عنوان یک نسخه شفابخش برای جامعه ایران تجویز میکند: «من ایرانی باید همینو بیام برای ایران کپیپیست بکنم.» در این لحظه، او هویت یهودی را از یک هویت در کنار دیگر هویتهای ایرانی، به یک الگوی برتر و راه حل نهایی برای بحران هویت ملی ایران ارتقا میدهد.
ج) «برادری قومی» به جای «عدالتخواهی»؛ هدف نهایی پروژه چیست؟
در نهایت، این پروژه به دنبال جایگزین کردن اسطوره «انقلاب» با اسطوره «برادری ابدی» است.
در این اسطوره جدید:
عقلانیت جای خود را به وفاداری قبیلهای میدهد.
معنویت توحیدی جای خود را به همبستگی قومی میدهد.
و مهمتر از همه، صدای عدالت (به خصوص در مسئله فلسطین مظلوم) کاملاً حذف شده و جای خود را به یک «برادری» میدهد که پیششرط آن، نادیده گرفتن تمام بیعدالتیها در دنیای ظلم است.
جمع بندی
این گفتگو، یک گپوگفت فرهنگی نیست؛ بلکه یک جنگ اسطوره ها است. در این جنگ، یک اپوزیسیون که فاقد یک اسطوره بنیانگذار جذاب برای آینده ایران است، در حال وام گرفتن و مصادره اسطوره بقا و همبستگی قوم یهود است. آنها تلاش میکنند تا با بازنویسی تاریخ و ارائه یک الگوی وارداتی، یک هویت ملی جدید برای ایرانیان مهندسی کنند؛ هویتی که در آن، «برادری» با رژیم سفاک صهیونیستی نه یک انتخاب سیاسی، بلکه یک «تقدیر تاریخی» و «بازگشت به اصل» است!

