سعد سلوم استاد دانشگاه المستنصریه عراق و بنیانگذار بنیاد المسارات (شورای گفتگوی بین ادیان عراق) با انتشار کلیپی در صفحه فیسبوک خود خواستار حمایت از بهائیان در کشورهای عربی شد.
وی پیشنهاد داده است تا پرونده بهائیان در کشورهای عربی بررسی و جلساتی برای ثبت تاریخ بهائیان در تمام کشورهای منطقه برگزار شود.
سعد سلوم تاریخ بیش از دویست سال بهائیت و آزار و اذیت نظاممند ییروان این اقلیت مذهبی معاصر را در کشورهای مصر، سوریه، لبنان، اردن، یمن، ترکیه، کویت، بحرین، عربستان سعودی، اماراتمتحده عربی و قطر را مورد نکوهش قرار داده و خواستار تشکیل پرونده برای آن شده است.
پیشنهاد سعد سلوم مورد توجه تشکیلات بهایی و نمایندگان آن همچون دیان علایی قرار گرفته است و به نظر می رسد این موضوع طرحی از سوی خود تشکیلات بهایی باشد که توسط یکی از حامیان این فرقه مطرح شده است.
سعد سلوم در گذشته نیز سابقه حمایت از فرقه بهائیت را دارد اما تحقیقات نشان می دهد که وی آشنایی چندانی با این فرقه ندارد.
شایان ذکر است، در روزهای اخیر، انتشار ناگهانی طرحی از سعد سلوم، پژوهشگر عراقی، درباره وضعیت بهائیان در جهان عرب، با واکنشهای وسیعی مواجه شده است. طرحی که بهسرعت و همزمان توسط مرکز بینالمللی حقوق بهائیان (BIC) و دیان علایی در تاریخ ۱۳ ژوئیه بازنشر شد و سؤالات بسیاری را درباره اهداف، منشأ و استقلال آن برانگیخت. این اقدام، بیش از آنکه یک پژوهش آکادمیک مستقل باشد، نشانههایی از یک پروژه تبلیغاتی-سیاسی گستردهتر را در خود دارد.
نخست آنکه، سعد سلوم پیشتر تمرکز پژوهشی خود را بهطور خاص بر اقلیتهای مذهبی عراق، همچون ایزدیان، مسیحیان و ترکمنها معطوف کرده بود و سابقهای قابل اعتنا در زمینه مطالعات تاریخی، کلامی یا جامعهشناختی بهائیت ندارد. ادعای «مستندسازی تاریخی» در این طرح، پشتوانهای در قالب پژوهشهای میدانی، آثار دانشگاهی مستقل یا دادههای معتبر ندارد. اتکای کامل آن به منابع رسمی نهادهای بهائی، نهتنها از اعتبار علمی طرح میکاهد، بلکه پرسشهایی جدی درباره نیت و کارکرد واقعی آن ایجاد میکند.
همزمان، بازنشر فوری این طرح از سوی BIC و دیان علایی، که بهصورت سنتی مسئول پیگیری امور بینالمللی جامعه بهائی است، نشاندهندهی یک هماهنگی ازپیشتعریفشده است. این همزمانی، بهویژه با توجه به گفتمان کاملاً همسان بهکاررفته در متن – همچون «آزار سیستماتیک ۲۰۰ ساله»، «نقض گسترده حقوق» و «قربانیسازی مذهبی» – احتمال سفارشی بودن یا دستکم طراحی مشترک پروژه را تقویت میکند.
نکتهای اساسی که اعتبار این روایتسازی را زیر سؤال میبرد، خطای فاحش تاریخی در ادعای «۲۰۰ سال آزار سیستماتیک» است. بهوضوح میدانیم که اساس شکلگیری بهائیت به سال ۱۸۶۳ میلادی بازمیگردد؛ زمانی که حسینعلی نوری (بهاءالله) در بغداد، در باغ رضوان، در جمعی محدود ادعای آوردن دین جدید را مطرح کرد. اعلام رسمی این ادعا نیز حدود ۴ تا ۵ سال بعد، در شهر ادرنه صورت گرفت. بنابراین، عمر واقعی بهائیت بهعنوان یک دین جدید، کمتر از ۱۶۵ سال است، نه ۲۰۰ سال. در نتیجه، روایت «دو قرن سرکوب»، نهتنها از نظر تاریخی نادرست، بلکه نوعی اغراق برنامهریزیشده برای برانگیختن احساسات عمومی و مشروعسازی سیاسی است.
در حالی که جامعه بهائی در بسیاری از کشورهای عربی، از جمله امارات، بحرین و عمان، فعالیت رسمی دارد و دفاتر آن فعال هستند، طرح سلوم بهطور عامدانه، تصویری یکدست و تاریک از وضعیت بهائیان در سراسر منطقه ترسیم کرده است. این نادیدهگرفتن تنوع میدانی و تفاوتهای واقعی، همراه با تمرکز انحصاری بر «ستمدیدگی تاریخی»، به وضوح با هدف شکلدهی یک گفتمان بینالمللی برای مظلومنمایی طراحی شده است.
از سوی دیگر، در شرایطی که اقلیتهای بومیتری چون ایزدیان عراق، هنوز از تبعات نسلکشی داعش رنج میبرند، بیتوجهی کامل به بحرانهای واقعی و تمرکز خاص بر بهائیان، شائبهی انتخاب گزینشی و جهتدار را دوچندان میکند.
بررسی شبکههای فکری و حامیان سعد سلوم، ابعاد دیگری از مسئله را روشن میکند. وی ارتباط مستمر با چهرههایی چون سیدجواد خوئی دارد که خود با نهادهای غربی فعال در حوزه دیپلماسی مذهبی در تماس است. همچنین، نهادهایی مانند «بنیاد مسارات» که سلوم در آن نقش محوری دارد، در کنار شعارهایی چون «گفتوگوی ادیان»، جوایز بینالمللی خاصی چون «جایزه ابن رشد» را دریافت کردهاند که عمدتاً از سوی نهادهای لیبرال غربی به پروژههای بازسازی گفتمان سنتی اعطا میشود. تمامی این مؤلفهها حاکی از آن است که طرح اخیر، بخشی از یک روند گستردهتر برای بازتعریف هویت دینی در جهان عرب، تحت پوشش مفاهیمی چون «حقوق بشر»، «گفتوگو» و «تکثر دینی» است.
در تحلیل نهایی، طرح سعد سلوم فاقد حداقل استانداردهای یک تحقیق مستقل و بیطرفانه است. از یکسو، هیچگونه دادهپردازی علمی و شواهد تجربی مستقل ارائه نمیدهد و از سوی دیگر، در گفتمان، ساختار و هدف، بهوضوح با ادبیات نهادهای بینالمللی بهائی همانند BIC همراستا است. این همراستایی در مفاهیم، زمانبندی، پلتفرمهای انتشار و روایتسازی، مؤید آن است که ما با نوعی «قرارداد تبلیغاتی سیاسی با پوشش دانشگاهی» روبهرو هستیم؛ نه با یک تلاش علمی برای تحلیل وضعیت اقلیتها.
به همین جهت، پیشنهاد میشود نهادهای علمی، حقوقی و امنیت فرهنگی کشورهای اسلامی، این طرح را از سه جهت مورد واکاوی قرار دهند: نخست، ردیابی شفاف منابع مالی، حامیان فکری و قراردادهای احتمالی مرتبط با این پروژه. دوم، بررسی نقش افراد و نهادهایی که در این گفتمانسازی مؤثر بودهاند، مانند بنیادهای غربی، BIC، یا شبکه وابسته به سید جواد خوئی. و سوم، تولید گزارشهای میدانی و تطبیقی درباره وضعیت واقعی بهائیان در کشورهای مختلف عربی، بهمنظور آشکارسازی تناقضات موجود در «روایت یکدستشده» سلوم.
طرح اخیر بیش از آنکه دغدغهی حقوق اقلیتها را داشته باشد، بازتابدهندهی شبکهای از بازیگران فراملی است که بهائیان را به ابزاری برای بازتعریف نظم دینی منطقه، تضعیف گفتمانهای سنتی و اعمال فشار حقوق بشری بر دولتهای عربی و اسلامی بدل کردهاند. این طرح، بیش از آنکه آغاز گفتوگویی علمی باشد، تداوم یک عملیات رسانهای-سیاسی سازمانیافته است.