بازداشت سعید محمدی دورکی نهتنها این جریان انحرافی را متوقف نکرد، بلکه پرده از مرحله تازهای از بحران برداشت؛ جایی که شاگردان او با تغییر نام، هویتسازی عاطفی، فحاشی علنی و جنگ رسانهای علیه یکدیگر، میکوشند در خلأ رهبری، مخاطبان سردرگم را حفظ و برای خود مشروعیت تولید کنند؛ روندی که بیش از هر چیز، ماهیت فرقهای و غیرمعنوی این جریان را عیان کرده است.
در پی دستگیری سعید محمدی دورکی، شاگردان وی با تغییر هویت و آغاز جنگ رسانهای علیه یکدیگر، در تلاشند تا با ایجاد جذابیتهای جدید و ارائه روایتهای شخصی، جایگاه خود را در بین هواداران این جریان انحرافی تثبیت کنند.
زینب باقرزاده(ساناز فرخنیا) از شاگردان سعید محمدی دورکی، با انتشار بیانیهای در فضای مجازی، رویکرد جدیدی را در پیگیری فعالیتهای این جریان در غیاب رهبر بازداشت شده آن در پیش گرفته است. وی در این بیانیه اعلام کرد: «از امروز اسم خودم زینب که به معنای دختر بابا در اینترنت می باشد(که البته من معمولا به استاد دورکی پدر میگویم) را ترجیح میدهم… و همچنین دیگر مایل نیستم از اسم ساناز به دلایلی استفاده کنم». این تغییر هویت و ایجاد رابطه نمادین «پدر-دختری» با رهیر بازداشت شده، نشان از راهبردی برای کسب مشروعیت و جذب عاطفی پیروان سردرگم دارد.
وی در ادامه با زبانی تهاجمی به معرفی برنامههای آینده خود پرداخت و گفت: «به زودی ویدیویی در خصوص معرفی دجالان حرامزاده نهضت سفید جعلی و مهدی ولی پول(پور) توله یهودی مخفی… و اهداف این دجالان، شیاطین و تسخیر شدگان را در یوتیوب خواهم گذاشت.» این اعلام جنگ رسانهای علیه دیگر رقبا، در حالی صورت میگیرد که وی قبلاً رقبای خود را «سوسک های کثیف حرامی»، «ولد شیطان» و «زنازاده» خطاب کرده بود و نشان میدهد حلقه پیرامون دورکی، به جای تمرکز بر آموزههای ادعایی، در گرداب خصومتهای شخصی و تولید محتوای هیجانی برای حفظ مخاطب غوطهور شده است.
این حرکت از چند جهت حائز اهمیت و قابل نقد است: نخست، تغییر نام و هویت سازی، تکنیک رایجی در فرقهها برای قطع ارتباط افراد با گذشته و ایجاد وابستگی جدید به ساختار فرقه است. دوم، ارائه وعده محتوای سحرآمیز مانند تحلیل یک موسیقی خاص یا روایت «ملاقات با آن مرد که شبیه به استاد دورکی است»، نشان میدهد که جذب مخاطب نه از طریق عقلانیت، بلکه با وعدههای مبهم و اسرارآمیز دنبال میشود. سوم، تداوم درگیری داخلی با همان شدت، اثبات میکند که ادعاهای معنوی این گروه، پوششی شکننده بر ماهیتی متخاصم، خودمحور و فاقد کمترین مدارای اخلاقی است.
بیانیه اخیر زینب باقرزاده،نشانگر گذار این جریان از مرحله «ادعای معنویت» به مرحله «بازاریابی شخصیت و تولید درام» است. در غیاب رهبر کاریزماتیک، شاگردان برای حفظ بقا و نفوذ، مجبور به ابداع جذابیتهای جدید شدهاند. تغییر نام به «زینب» و تأکید بر مفهوم «دختر بابا»، تلاشی برای بازسازی یک اسطوره جانشینی و برخورداری از محبت انتقالی پیروان نسبت به دورکی است. همزمان، وعده افشاگریهای مهیج علیه «دجالان» و «توله یهودی»، نشان از بهرهگیری از مکانیسم دشمنتراشی و توطئهپردازی برای انسجام بخشیدن به هواداران پراکنده دارد. این استراتژی دوگانه (جذب از راه عاطفه و ترس) در کنار ادامه همان سبک تحقیرآمیز در توصیف رقبا، آشکار میسازد که هسته اصلی فعالیت این گروهها، نه تعالی روحی، بلکه حفظ یک کسبوکار مبتنی بر جلب توجه است که در آن هیجان، توهین و وعدههای عجیب، جایگزین هرگونه محتوای اصیل شده است.

