انسان، موجودی است که با قطبنمایی درونی به نام «فطرت» پا به عرصه هستی نهاده است. این قطبنما، اگر سالم بماند و غبار نگیرد، همواره عقربهاش به سمت کمال حقیقی، حقیقت مطلق که همان خداوند متعال است، میچرخد. تمنای انسان برای آرامش و معنا، ریشه در همین نهادِ خداجو دارد. اما در جهان پرآشوب امروز، بازار مکارهای از عرفانها و معنویتهای نوظهور شکل گرفته است که مدعی پاسخگویی به این عطش درونیاند. سوال اساسی اینجاست: آیا این جریانها آبِ حیاتاند یا سرابی که تشنه را هلاک میکنند؟ حقیقت این است که معنویتهای نوظهور غالباً به «فطرتسوزی» مشغولاند، در حالی که معنویت اصیل اسلامی، مسیر «فطرتسازی» و احیای جان را میپیماید.
معنویتهای نوظهور: مخدرهای روح و فرآیند فطرتسوزی
معنویتهای نوظهور (New Age) و فرقههای عرفانی مدرن، غالباً بر پایهی «اومانیسم» (انسانمحوری) و فردگرایی به معنای اصالت بخشیدن به خواستههای خود بنا شدهاند. در این مکاتب، خدا یا حذف شده و یا به سطح یک «انرژی کیهانی» و ابزاری برای موفقیت مادی تقلیل یافته است. خطر اصلی این جریانها در «فطرتسوزی» است؛ به این معنا که آنها به جای پاسخ دادن به نیاز واقعی روح، آن را با پاسخهای کاذب فریب داده و از مسیر اصلی خود خارج میکنند.
فطرت انسان به دنبال اتصال به لایتناهی است، اما معنویتهای نوظهور او را به خود و خواستههای نفسانی مشغول میکنند. آنها با ترویج تکنیکهای روانشناختیِ صرف، یوگا ، و مدیتیشن، تنها یک «تسکین موقت» ایجاد میکنند. این فرآیند دقیقاً مانند دادن داروی مسکن به بیماری است که نیاز به جراحی دارد. در این مسیر، حساسیتهای فطری انسان از بین میرود. وقتی هدفِ معنویت، صرفاً «حال خوش لحظهای»، «کسب ثروت» یا «قدرتهای جادویی» تعریف شود، فطرت انسان را غبارآلود می کند تا جایی که تشخیص حقیقت برای او سخت می شود. این جریانها با مخلوط کردن حق و باطل، قدرت تشخیص را از انسان میگیرند و به جای بیدار کردن عقل و قلب، او را در توهمات و خلسههای مصنوعی غرق میکنند. نتیجهی نهایی، انسانی است که با فطرتی سوخته و مسخ شده، در میانهی پوچی و اضطراب رها شده است.
معنویت اسلامی: شکوفایی بذر وجود و فرآیند فطرتسازی
در نقطه مقابل، معنویت اسلامی بر مبنای «توحید» و هماهنگی با نظام خلقت استوار است. اسلام معتقد است که انسان نیازی به «اختراع» معنویت ندارد، بلکه باید معنویتِ نهفته در ذات خود را «کشف» و شکوفا کند. این همان فرآیند «فطرتسازی» یا به تعبیردیگر «فطرتپروری» است.
معنویت اسلامی، چون از سرچشمهی وحی (که خالقِ همان فطرت است) نشأت میگیرد، نسخهای مطابق با مهندسی وجود انسان ارائه میدهد. در این مکتب، شریعت و دستورات الهی، نه به عنوان محدودیت، بلکه به عنوان «آدابِ مراقبت از فطرت» شناخته میشوند. نماز، روزه، دعا و اخلاق اسلامی، همگی ابزارهایی برای زدودن زنگارها از آینه دل هستند تا فطرت بتواند دوباره نور خدا را منعکس کند.
معنویت واقعی، انسان را از حصار تنگ «خودخواهی» رها کرده و به وسعت «خداخواهی» میرساند. در این مسیر، عقل و احساس در کنار هم رشد میکنند. اسلام با ارائه یک جهانبینی منطقی و هدفمند، به انسان میآموزد که آرامش حقیقی تنها در سایه «عبودیت» و تسلیم بودن در برابر حقیقت مطلق به دست میآید. این فرآیند، بذر وجود انسان را در خاکی حاصلخیز پرورش میدهد تا به درخت تنومندی تبدیل شود که میوهاش آرامش الهی پایدار و حیات طیبه است.
نتیجهگیری
تفاوت میان معنویتهای نوظهور و معنویت اسلامی، تفاوت میان «مسخ» و «رها» شدن است. معنویتهای کاذب، فطرت انسان را میسوزانند و او را مسخِ دنیا و نفسانیت میکنند، اما معنویت اسلامی، با آبیاری ریشههای فطری، انسان را به رهایی از قید و بندهای دنیایی و باطل می رساند. اولی به بنبستِ پوچی ختم میشود و دومی راهی به سوی بینهایت است. انتخاب با انسان است که قطبنمای وجودش را به دست کدام ناخدا بسپارد.
علی سنجابی شیرازی

