موفقیت به‌مثابه شاخصه الگوسازی در معنویت‌های نوظهور

موفقیت

بهداشت معنوی؛ از زمان‌های قدیم تابه‌حال در داستان‌‌ها و قصه‌هایی که سینه‌به‌سینه از بزرگان به ما رسیده، شنیده و خوانده‌ایم انسان‌های موفق و بزرگی بوده‌اند که آن‌ها را قهرمان و اسطوره می‌نامیدند و در زمان خویش شهرۀ عام و خاص و مورد احترام همگان بوده‌اند و زمان نام آن‌ها را بر پشت خویش سوار کرده و به خود می‌بالد؛ کسانی که برای رسیدن به این مقام پهلوانی و موفقیت هم پشت دشمن برون را به خاک کشاندند و هم شاخ نفس درون را شکستند، که به تعبیری هم مرد میدان بودند و هم زاهد درون.

نام و مرام آن‌ها سال‌ها نسل‌به‌نسل، سینه‌به‌سینه و پشت‌به‌پشت تکرار شده و مردمان هر کوی و دیاری  برای آن‌ها احترام قائل بوده‌ و شاخصه‌ها و ویژگی‌های بارز آن‌ها، همچون مرام نیکو، مردانگی، شجاعت، فداکاری، اخلاص، پاکی و… را سرلوحۀ کار و زندگی خود نموده‌اند.

این شاخصه‌ها در دهه‌های اخیر در کشور باعث شده‌ است تا مردانی از جنس پهلوانی همانند دانشمندان، پزشکان، شهدا و عالمان دینی ظهور کنند و ارزش و افتخار را در رگ جامعه جریان دهند و به جامعه زندگی بخشند. این الگوها با ویژگی‌های شاخصشان به جامعه جهت می‌دهند و آن را به‌سوی اهداف والا و ارزش‌های متعالی راه می‌نمایند. همچنین نقش و کارکرد دیگر این الگوها افزایش اعتمادبه‌نفس و نیرومندی برای حرکت به‌سوی اهداف عالی و ارزش‌های متعالی است.

در سال‌های اخیر برخی از موج‌های فرهنگی با شاخص قرار دادن «موفقیت» به‌عنوان ارزش غایی زندگی، عیار و معیار دیگری برای اسطوره‌سازی و الگوپردازی ایجاد نموده‌اند؛ معیارهایی که گاه رنگ و بوی معنوی هم به خود می‌گیرد و به‌جای «انسان درستکار»، «انسان موفق» را جایگزین نموده‌اند. این تغییرات، آرمان‌ها و ارزش‌ها و باورهای دیگری را رواج می‌دهد و نظام فرهنگی را از تعالی‌گرایی به مادی‌گرایی سوق می‌دهد.

پیشنهاد خواندنی  انرژی درمانی و ارتباط غیرواقعی آن با اثر تلقین

جریان‌هایی که به «قانون جذب» و «فن‌های موفقیت» و «ثروتمند شدن» معطوف‌اند، مثلث ثروت، قدرت و شهرت را شالودۀ ارزش انسانی و کمال معرفی می‌نمایند. این جریان‌ها با تبلیغات رسانه‌ای گسترده و برانگیختن هیجان‌ها و هوس‌های مردم، الگوهای خود را به اوج شهرت و محبوبیت می‌رسانند؛ به‌طوری‌که امثال بیل گیتس، مارک زاکربرگ، جف بزوس، ایلان ماسک، استیو جابز و وارن بافِت، اسطوره‌های درس‌آموز و رؤیاهای بزرگ برخی از جوانان شده‌اند؛ اسطوره‌های نوظهوری که نه از این خاک و فرهنگ برخاسته‌اند و نه نفعی برای کشور و ملت دارند. نتیجۀ ترویج این اسطوره، ترسیم خطی است که خاستگاه این اسطوره‌های نوظهور را قلۀ پیشرفت و خوشبختی و کمال نشان می‌دهد و اینجا که ما هستیم را قهقرای عقب‌ماندگی و بدبختی و نقصان وانمود می‌سازد.

در این رابطه مسائل فراوانی پیش می‌آید:

آیا این افراد می‌توانند الگو و اسطورۀ زندگی ما باشند؟

آیا شاخصه‌های ثروتمند بودن و قدرت داشتن برای اسطوره بودن و الگو شدن کافی است؟

آیا کشور ما بستری مناسب برای الگوپذیری از این افراد دارد؟

آیا واقعاً این الگوها بر الگوهای اصل و خودمانی ترجیح دارند و این جایگزینی ضرورت داشته است؟

آیا عامل موفقیت این افراد فقط هوش و تلاششان بوده است، یا عواملی در شبکۀ فساد و قدرت جهانی هستند؟

آیا ما به‌اندازه کافی از آن‌ها می‌دانیم؟ و اطلاعات درستی از آن‌ها به ما داده می‌شود؟

آیا ما دچار فقر الگو هستیم؟ حتی در ابعاد کارآفرینی و اقتصادی الگوی کافی و کارآمد در کشور وجود ندارد؟

آیا چنین افرادی با سابقۀ نه‌چندان خوب اخلاقی و خانوادگی و شخصیتی نامناسب، می‌توانند الگوی مناسبی برای فرزندان و نسل پیش رو باشند؟

پیشنهاد خواندنی  دوازدهمین نشست هم‌اندیشی بررسی عرفان‌های نوظهور برگزار شد

الگوهای وارداتی و اسطوره‌های نوظهور نه‌تنها امکان موفقیت افراد و پیشرفت کشور را فراهم نمی‌سازد، بلکه برعکس نیرو و نشاط، تلاش و حرکت را سرکوب می‌کند. از رهگذر مقایسه‌های واهی با چهره‌های اسطوره‌پردازی‌شده، یأس و ناامیدی پدید می‌آید. معمولاً از مخاطبان خواسته می‌شود که این الگوها را سرلوحۀ زندگی شخصی خود قرار دهند و پا جا پای آن‌ها بگذارند. جای پای آن‌ها در فرهنگ و خاک و کشور و دولت دیگری است و نیروهای جوان و پرتوان از رهگذر این الگوگیری‌ها به فرهنگ و کشورهای دیگر دل‌بسته می‌شوند. در این شرایط آن‌ها که امکان و توانمندی بیشتری دارند، به رؤیای مهاجرت مبتلا می‌گردند و دیگران که این امکان را ندارند، گرفتار یأس و افسردگی می‌شوند.

این نوع الگوها و الگوسازی‌ها به‌تدریج نارضایتی سیاسی ایجاد می‌کنند. پرورش رؤیاهایی که با جاذبۀ الگوها صورت می‌گیرد، خاستگاه و زیستگاه الگوها را (که ذهنی ساخته شده و معلوم نیست چقدر با واقعیت مطابقت دارد) معیار مطلوب و غایت آمال وانمود می‌سازد. از سوی دیگر، زیستگاه افراد جایی است که رنج‌ها و محدودیت‌های آن را با تمام وجود درک می‌کنند. مقایسه میان آن رؤیا و این واقعیت مهم‌ترین عامل نارضایتی و یأس سیاسی است. این یأس موجب شکاف میان دولت و ملت می‌شود و سرمایۀ اجتماعی و نیروی انسانی را که موتور محرک پیشرفت کشور است، از کار می‌اندازند. به‌این‌ترتیب با آموزش موفقیت و ثروتمند شدن و ارائۀ الگوهای موفقیت و ثروت مسیر حرکت کشور به چالش کشیده می‌شود و به‌جای یک کشور قوی، کشوری مأیوس و افسرده شکل می‌گیرد.

البته باید تأکید شود که این موج فرهنگی مخرب در حال حاضر برخی از جوانان را فراگرفته و هستند جوانان و نخبگانی که با هوش و تلاش سرشار برای پیشرفت کشور می‌کوشند. اما سرخوشی به نقاط قوت و نادیده گرفتن تهدیدات و برطرف نکردن نقاط ضعف، ما را به خطاهای راهبردی می‌کشاند که ممکن است در آینده زیان‌های جبران‌ناپذیر به بارآورد.

پیشنهاد خواندنی  حیله تشکیلات بهائیت برای امیر قطر با خبرسازی دروغ

 

لینک‌های مرتبط:

بررسی معنویت دینی و معنویت مدرن (هویت، معیار و کارکردها)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *