???? #سفرنامه_اربعین .
???? چهارشنبه ۹۸/۰۷/۲۴ – سه روز قبل از اربعین
.
???? ساعت ۱۷:۳۰
از حرم کاظمین، پیاده راه افتادم به سمت کربلا، اونم با مسیر یابی از روی نقشه موبایل، نه با سوال کردن از افراد مطلع. اشتباه ترین کاری که تا حالا کردم، مسیری که مردم پیاده روی می کردن و موکب ها برپا بود رو پیدا نکردم، نقشه موبایل هم این چیزها حالیش نیست!
حدود بیش از ۲ ساعت یکسره پیاده رفتم، بدون کوچکترین استراحتی! همه ش هم تو شهر بغداد، داشتم میمردم از خستگی. حالا خستگی به درک، به مقدار زیادی ترسیده بودم، احساس عدم امنیت داشتم، خب اینجا که خبری از اربعین و موکب و امام حسین و….. نبود، مردم داشتن زندگی عادی شون رو میکردن.
در همین حال و افکار بودم که بارون شروع کرد به باریدن، یه چفیه که مهران خریده بودم رو کشیدم روی سرم، همینجور داشتم راه میرفتم، روی نقشه که نگاه میکردم، میگفت ۲۰ کیلومتر تا ابتدای جاده بغداد کربلا فاصله است، نقشه خودش حساب کرده بود که پیاده برم، ساعت یه ربع به نه میرسم اونجا، منم داشتم میرفتم، عجب اوضاعی بود!
همه یه جوری نگاهم می کردن، معلوم بود عرب نیستم، اصلا تابلو بود ایرانیم! چفیه و کوله و لباس مشکی و… البته چند نفری هم التماس دعا گفتن، من هم سری تکون می دادم و عبور می کردم. .
#حب_الحسین_یجمعنا
#نذر_قلم
#سفرنامه_اربعین
#اربعین
#تنویر
#ادامه_دارد
@tanwir_ir