مانیفست موسوم به «رنسانس ایران آزاد» که از سوی محمدعلی طاهری، بنیانگذار فرقه انحرافی «عرفان حلقه»، تدوین و ترویج شده است، تلاشی آشکار برای بازتعریف بنیادین هویت ایرانی در چارچوبی ضد دینی و سکولار است. این مانیفست خود را بهعنوان «آلترناتیو جمهوری اسلامی ایران» معرفی میکند، اما در واقع، چیزی فراتر از بازتولید الگوهای شکستخوردهی نوسازی غربزده در دهههای پیش از انقلاب نیست. در ظاهر از «آزادی»، «خِرَد» و «احیای ایران» سخن میگوید، اما در باطن، به انکار مبانی توحیدی و مرجعیت وحی در حیات اجتماعی میانجامد.
طاهری در این مانیفست، با تلفیق گزارههایی از فلسفه نئوامانیستی و آموزههای شبهعرفانی شرق دور، میکوشد طرحی از «رهایی انسان ایرانی از سلطه دین» ارائه دهد. اما در واقع، با حذف مفهوم «ولایت» و نفی شریعت، انسان را از هر نظام معنایی منسجم جدا میکند و به پوچی اگزیستانسیالیستی سوق میدهد. بهجای تبیین سازوکاری برای عدالت، پیشرفت یا معنای زندگی، صرفاً از آزادی بیقید و بند سخن میگوید؛ آزادیای که نه بر پایه مسئولیت اخلاقی، بلکه بر اساس فردگرایی مطلق تعریف میشود. در نتیجه، مانیفست او نه فقط از نظر فکری، بلکه از نظر فلسفه سیاسی نیز فاقد انسجام نظری است.
ادعای اصلی این جریان آن است که جمهوری اسلامی، انسان ایرانی را از «خود واقعی»اش جدا کرده و تنها یک «رنسانس» غیرمذهبی میتواند روح ملی را احیا کند. اما چنین ادعایی از اساس بر یک مغالطه استوار است، یعنی نادیدهگرفتن پیوستگی عمیق میان هویت ایرانی و ایمان اسلامی. تاریخ ایران پس از اسلام نشان داده که شکوفایی فرهنگی، علمی و اخلاقی این سرزمین همواره در بستر معنویت اسلامی رخ داده است. حذف دین از حیات عمومی، نه احیاگر ایران، بلکه مقدمه انحلال آن در پروژههای فرهنگی بیریشه و وارداتی است.
از سوی دیگر، طاهری با تکیه بر مفاهیم مبهمی مانند «آگاهی کیهانی» و «انرژی الهی»، کوشیده است رنگی عرفانی به این مانیفست بدهد تا از موضع فلسفیِ ضعیف آن بکاهد. اما همین تلاش، ماهیت ایدئولوژیک اثر را عیانتر میسازد. عرفان در این روایت، نه سلوک توحیدی است و نه تزکیه روحانی، بلکه ابزاری برای مشروعیتبخشی به انسانمحوری افراطی است. مانیفست در عمل، دین را به سطح تجربه ذهنی فرو میکاهد و خدا را از ساحت وجود اجتماعی حذف میکند.
در سطح سیاسی، «رنسانس ایران آزاد» عملاً نسخهای از سکولاریسم رادیکال با چاشنی عرفانگرایی سطحی است که میکوشد با شعار «بازگشت به ایران»، مشروعیت نظام ولایتفقیه را تضعیف کند. اما آنچه ارائه میدهد نه «ایران آزاد» که «ایران بیریشه» است؛ جامعهای که در آن معیار حق و باطل از وحی به میل فردی تقلیل مییابد. این طرح در نهایت به فروپاشی نظام ارزشی جامعه و تضعیف انسجام ملی منجر میشود.
در یک ارزیابی منصفانه، باید گفت مانیفست طاهری هیچ برنامه عملی یا نظری منسجمی برای جایگزینی ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جمهوری اسلامی ارائه نمیدهد. بیشتر به بیانیهای تبلیغاتی شباهت دارد تا یک نظریه سیاسی جدی. پشت واژگان پرطمطراق آن، نه فهم عمیقی از تاریخ و فرهنگ ایران نهفته است و نه درکی از عدالت اجتماعی یا استقلال سیاسی. در مقابل، ولایتفقیه بر بنیان عقلانیت دینی و تجربه انقلابی ملت ایران استوار است؛ ساختاری که ضمن پاسداشت آزادی، آن را در چارچوب مسئولیت الهی معنا میکند و از سقوط جامعه در ورطه نسبیگرایی و بیمعنایی جلوگیری میکند.
بنابراین، «رنسانس ایران آزاد» را باید نه یک جنبش فکری، بلکه یک پروژه تبلیغاتی برای بازتولید نئولیبرالیسم فرهنگی در پوشش عرفان و ایرانگرایی دانست. این طرح، در جوهر خود، ضدانقلابی و ضدایرانی است، زیرا پیوند تاریخی دین و هویت ایرانی را میشکند و جامعه را از ریشههای معنوی خود جدا میسازد. در برابر چنین جریاناتی، وظیفه نخبگان فکری انقلاب اسلامی، بازتبیین خِرَد دینی در قالبی روزآمد است تا نشان دهند که آزادی، پیشرفت و معنویت، تنها در پرتو ولایت الهی معنا مییابد، نه در گریز از آن.