مقدمه
تاریخ و اسطورههای کهن، همواره به عنوان سرمایههای معنوی و فرهنگی ملتها، نقش بیبدیلی در شکلدهی به هویت جمعی و تقویت حس میهندوستی ایفا کردهاند. در ایران، به عنوان یکی از کهنترین تمدنهای جهان، این گنجینه از غنای کممانندی برخوردار است.
احیای نمادها و اسطورههای ملی، از جمله نصب تندیسهای پهلوانان باستانی در فضاهای عمومی، پدیدهای است که میتواند پیامدهای چندوجهی به همراه داشته باشد. از یک سو، این اقدام میتواند با زنده نگاه داشتن حافظه تاریخی مشترک، عاملی برای انسجام بخشی و تقویت غرور ملی باشد و از سوی دیگر، اگر با نگاهی یکسویه و افراطی همراه شود، میتواند به ابزاری برای حاشیهرانی دیگر مولفههای هویتساز و حتی ایجاد شکاف در پیکره واحد ملت تبدیل گردد.
خبر رونمایی از تندیس آرش کمانگیر در شهر کرمان، که با حضور طیف متنوعی از مقامات، روشنفکران و شهروندان انجام شد، نمونهای عینی و بهجا برای واکاوی این دوگانگی است. این رویداد فرهنگی، بهانهای است برای تأمل در این پرسش اساسی که چگونه میتوان از ظرفیتهای اسطورهای و تاریخی برای تحکیم همبستگی ملی بهره برد، بدون آنکه در دام تقلیلگرایی تاریخی یا باستانگرایی افراطی افتاد.
تحلیل پیش رو، با بررسی ابعاد مختلف این رویداد، در پی آن است تا فرصتها و تهدیدهای نهفته در پشت چنین اقداماتی را روشن ساخته و راهکاری برای بهرهگیری متعادل و خردمندانه از این میراث مشترک، در مسیر تقویت وحدت ملی و میهنپرستی ارائه نماید.
الف) ابعاد مثبت و همبستگیساز:
۱. احیای یک اسطوره مشترک ملی:
آرش کمانگیر، به عنوان چهرهای اسطورهای، متعلق به تمام اقوام و ادیان ایرانی است. نصب تندیس او در یک فضای عمومی شهری، این نماد کهن را از صفحات کتابها خارج کرده و به نمادی زنده و ملموس برای همگان تبدیل میکند. این اقدام میتواند حس غرور و تعلق مشترک به یک تاریخ و تمدن کهن را در میان مردم تقویت کند.
۲. ایجاد پل ارتباطی بین نهادهای مختلف:
حضور همزمان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، استاندار، شهردار، پژوهشگران ادبیات فارسی و جامعه زرتشتیان در این مراسم، حاکی از آن است که این نماد باستانی میتواند محملی برای گفتوگو و تعامل سازنده بین نهادهای حکومتی و گروههای مختلف فرهنگی باشد. این همگرایی، نمونهای مثبت از همکاری برای احیای میراث فرهنگی است.
۳. تقویت هنر و هنرمند ایرانی:
ساخته شدن این تندیس توسط هنرمندان ایرانی (محمدحسین ماموریان و همسرش) و برنامهریزی برای خلق آثاری مانند تندیس سیمرغ، نشان از زنده بودن روح خلاقیت و هنر در ایران دارد. این امر نشان میدهد که اسطورههای ملی میتوانند الهامبخش خلق آثار هنری معاصر باشند.
ب) خطرات و ملاحظات:
۱. خطر مصادره نماد توسط جریانهای افراطی:
هر نماد ملیگرایانهای، از جمله آرش، این ظرفیت را دارد که توسط جریانهای قومگرا یا ناسیونالیست افراطی مصادره شود. اگر تفسیری خصومتآمیز و تقابلگرا از اسطوره آرش ارائه شود، به جای آنکه به همبستگی بینجامد، میتواند به ایجاد شکاف و حتی نفرت بین اقوام و ادیان مختلف دامن بزند.
۲. کمرنگ کردن سایر لایههای هویت ایرانی:
تأکید یکسویه و افراطی بر نمادهای ایران باستان، ممکن است به صورت غیرمستقیم، نقش و اهمیت سایر دورههای تاریخ ایران، بهویژه دوره شکوهمند اسلامی را که بخش عظیمی از هویت فرهنگی ما را شکل داده است، تحت الشعاع قرار دهد. هویت واقعی ایرانی، هویتی پیوسته و چندلایه است که همه این دورهها را در بر میگیرد.
۳. ایجاد دوگانگی کاذب بین ایرانی و اسلامی:
یک خطر مهم، القای این ذهنیت است که گویی “هویت ایرانی” در تقابل با “هویت اسلامی” قرار دارد. این در حالی است که این دو در طول قرنها در هم آمیختهاند و هویت منحصربهفرد “ایران اسلامی” را شکل دادهاند. هر اقدام فرهنگی باید بر این “وحدت در عین کثرت” تأکید کند، نه بر تقابل و تفکیک.
جمعبندی نهایی:
رونمایی از تندیس آرش کمانگیر، اگر در چارچوبی متعادل و همهشامل انجام پذیرد، میتواند فرصتی ارزشمند برای احیای میراث فرهنگی و تقویت غرور ملی باشد. موفقیت اینگونه اقدامات در گرو آن است که:
• همهجانبه نگریسته شود: به همه ادوار تاریخی ایران به یک اندازه توجه شود.
• ضدیت و تقابل را ترویج نکند: بر مشترکات و وحدت تأکید شود، نه بر تفاوتها و تقابلها.
• در خدمت گفتوگو قرار گیرد: به عنوان محملی برای تعامل و درک متقابل بین همه گروههای اجتماعی و فرهنگی عمل کند.
در نهایت، ارزش واقعی چنین آثاری زمانی آشکار میشود که بتوانند همه ایرانیان را، با تمام تنوع و غنا فرهنگیشان، حول محور عشق به میهن و افتخار به تاریخ مشترک گرد هم آورند، نه آنکه بهانهای برای جدایی و انشقاق شوند.