قاعده اول پروپاگاندا و سیاه نمایی رسانه ای خیلی ساده است: یک درد واقعی و عمیق را پیدا کن، سپس یک درمان دروغین و از پیش تعیینشده برای آن تجویز نما.
مقاله اخیر وبسایت «Aish.com» بازوی رسانهای سازمان تندرو «آیش هاتورا» با سابقه همکاری با وزارت خارجه اسرائیل، این قاعده را به شکلی مبتذل پیادهسازی میکند. درد واقعی، «بحران آب» در ایران است و درمان دروغین، «تسلیم سیاسی» در برابر رژیم نسل کُش صهیونی.
این یادداشت، نه یک تحلیل، بلکه یک نقشه راه فریب است که در ادامه، پرده به پرده آن را مورد برسی قرار میدهیم.
پرده اول: جعل یک گذشته طلایی (ساختن اسطوره ناجی)
نمایش با ترسیم یک گذشته رؤیایی آغاز میشود. در این روایت، ایرانِ پیش از انقلاب، سرزمینی در آستانه نابودی بود که «ناجی» از راه رسید. رژیم نامشروع صهیونیستی، با نیتی خیرخواهانه، «کارشناسانش را فرستاد» و زیرساختهای آب را شکوفا کرد. در این بهشت گمشده، مدارس عبری تأسیس میشد و همه چیز در «فضایی گرم» پیش میرفت.
این تصویرسازی فریبکارانه، یک جعل تاریخی است. این روایت به طور عامدانه «چرایی» آن روابط را حذف میکند: همکاریهای پهلوی و اسرائیل خبیث نه یک اقدام بشردوستانه، بلکه قراردادهای تجاری پرسود و بخشی از ائتلاف استراتژیک-امنیتی (موساد و ساواک) علیه دشمنان مشترک بود. این اسطورهسازی، تاریخ را تطهیر میکند تا زمینه را برای پرده بعدی آماده سازد.
پرده دوم: خلق یک دشمن ساختگی (سادهسازی بحران)
پس از ساختن بهشت، نوبت به ترسیم جهنم فعلی میرسد. در این مرحله، تمام عوامل پیچیده و علمی بحران آب حذف میشوند. تغییرات اقلیمی، تحریمهای ظالمانه، سوءمدیریتها و رشد جمعیت به طور کامل نادیده گرفته شده و بحران به دو عامل ساده و قابل تنفر تقلیل مییابد:
۱. فساد سپاه: که با «طرحهای سدسازی» هم جیب خود را پر کرده و هم به تأسیسات هستهای آب رسانده است.
۲. نفرت ایدئولوژیک از اسرائیل: که باعث شده نظام، زیرساختهای ساختهشده توسط «ناجی» را نابود کند.
این سادهسازی عوام فریب، یک تکنیک قدیمی برای جهت دهی تمام خشم و نارضایتی به سمت یک دشمن مشخص است. پیام این است: مشکل شما فنی یا محیطزیستی نیست، بلکه کاملاً ایدئولوژیک است.
پرده سوم: ارائه هشدار و اولتیماتوم (راهحل نهایی)
در پرده پایانی، پس از آنکه مخاطب به این باور رسید که یک «گذشته طلایی» را از دست داده و در «جهنم» یک دشمن اهریمنی گرفتار شده، راهحل نهایی از زبان بنیامین نتانیاهو ارائه میشود: بازگشت مهندسان اسرائیلی، به شرط پایان رژیم متخاصم و روی کار آمدن یک رژیم دوست.
این دیگر یک پیشنهاد نیست؛ یک هشدار سیاسی احمقانه است. این جمله، هدف اصلی کل این نمایش را برملا میکند: القای این باور که مردم ایران برای زنده ماندن و نوشیدن آب، راهی جز تسلیم کامل در برابر شمر زمانه و پذیرش نظم مورد نظر او ندارند. این اوج تحقیر یک ملت است؛ اینکه حق حیات آنها را به دست کشیدن از استقلال سیاسیشان گره بزنیم.
نتیجه: یک نمایش شکستخورده
این نقشه راه فریب، با همه پیچیدگیهای ظاهریاش، در یک نقطه شکست میخورد: دستکم گرفتن شعور و حافظه تاریخی یک ملت.
مردم ایران شاید از برخی سوءمدیریتها و مشکلات داخلی گله مند باشند، اما تفاوت میان «راهحل» و «استعمار» را به خوبی درک میکنند. مقاله این رسانه یهودی یک تحلیل دلسوزانه برای بحران آب نیست؛ بلکه تلاشی ناشیانه برای سلاحانگاری درد و رنج مردم به منظور پیشبرد یک دستور کار سیاسی سخیف شکستخورده است.

