اصل ۲ و ۳) عالم وحدت وکثرت
عالم وحدت
عالم وحدت به عالمی اطلاق میگردد که ادراکی بوده، در آن، انسان به درک تن واحده بودن جهان هستی میرسد. جهانی که همهی اجزای آن تجلّیات الهی محسوب میشود. در این حالت، انسان، خود را با همهی اجزای جهان هستی در ارتباط و یکتایی میبیند [۱].
عالم کثرت
عالم کثرت به عالمی اطلاق میگردد که در آن، انسانها از یکدیگر جدا شدهاند، تا جایی که دنیای هر انسانی صرفاً محدود به خود بوده، خارج از خود را به رسمیت نمیشناسد و فقط به فکر خویشتن است و همه توجّه او به حفظ منافع شخصی، زندگی مادّی و زمینیاش معطوف میباشد. این روند، در انتها به در گیری با خویشتن منجر شده، تضادهای فردی به اوج میرسد. در عالم کثرت، هیچ دو انسانی نمیتوانند یکدیگر را تحمّل کنند[۲].
منظور نویسنده از جهان هستی، جهان هستی مادّی است [۳] نه جهان به معنای تمام موجودات که شامل موجودات مادّی و مجرّد باشد. بنا به راین، وحدتی را که وی دنبال میکند وحدت جهان هستی مادّی یا همان «کیهان» است. پس این موضوع با «وحدت وجود» ی که عرفا مطرح میکنند فرق دارد[۴].
تقسیم عالم به عالم وحدت و عالم کثرت در این دو اصل، مربوط به درک و دریافت انسان از جهان و انسانهای دیگر است. گاهی منظور از عالَم، عالم بیرون از وجود انسان یعنی موجودات خارجی است که انسان آنها را مشاهده میکند و با آنها سر و کار دارد و گاهی منظور از عالم، عالم درونی و اندیشه و فکر و نگاه انسان است. منظور نویسنده از عالم ادراکی، معنای دوم است؛ بنابراین وی در اینجا به خود موجودات عالم و چگونگی آفرینش آنها و کثرت یا وحدت آنها کاری ندارد [۵]بلکه به نگاه انسان نسبت به پیوند اشیای پیرامون و از جمله روابط انسانها توجّه دارد. میخواهد به این نکته اشاره کند که انسان یا خود را با سایر اجزای جهان هستی در ارتباط و یکتایی میبیند و یک وحدتی را در سراسر هستی ادراک میکند و یا اجزای جهان هستی را جدای از یکدیگر میانگارد. در نظر و ادراک انسان، اشیای پیرامون یا گسسته از یکدیگرند و یا پیوسته با هم. اشیاء و اجزای عالم را میتوان تَنِ واحد و پیوسته دید و یا گسسته و جدای از یکدیگر. در عالم وحدت، انسان خود را با همهی اجزای جهانِ هستی در ارتباط و یکتایی میبیند. در این صورت انسان، جزئی از یک کلّ است و نه جزئی جدا و کنار افتاده. این نگاه دراثر توجّه به تجلی الهی حاصل میشود. جهان با همه اجزایش، تجلی الهی محسوب میشود و بنا به راین همه آنچه در جهان است، یک تن یا تن واحد به شمار میرود. انسان وقتی در وحدت قرار دارد که این تن واحد بودن جهان را درک کند و خود را با همه اجزای هستی در ارتباط ببیند. علّت اینکه تجلّیات الهی، دارای وحدت هستند این است که خدا خودش «واحد» و یکپارچه است؛ از این رو تجلّیات او نیز در وحدت و یکپارچه میباشند. این وحدت و یکپارچگی و تن واحده بودن تا آنجا پیش میرود که چیزی، قابل افزودن به جهان هستی یا کاستن از آن نیست. نویسنده در جای دیگر میگوید:
او یکپارچه و در وحدت میباشد؛ لذا تجلّیات او (جهان هستی) نیز میبایستی یکپارچه و در وحدت بوده، چیزی به آن قابل اضافه شدن و یا کم کردن نمیباشد[۶]. به نظر میرسد نویسنده، در اینجا به قاعده مشهوری که عرفا بیان میکنند تمسّک جسته و آن، «قاعده الواحد» است که میگوید: «الواحد لا یصدر منه الا الواحد» (از واحد، جز واحد صادر نمیشود). در ادامه درباره استناد به این قاعده توضیحاتی خواهد آمد.
در عالم کثرت، هر کسی برای خود، عالمی دارد و منافع و نیازهای شخصی خودش را میبیند و به دیگری توجّه ندارد. در این نگاه انسانها یکدیگر را نمیبینند. تضادّ فراوانی بین آنها به وجود آمده و هیچکس دیگری را تحمّل نمیکند.
در واقع این دو اصل به چند مسئله «چیستی جهان»، «ادراک انسان از جهان» و «جایگاه انسان در جهان» مربوط میشود.
مسائلی که از دیر باز، ذهن اندیشمندان را به خود مشغول ساخته و پیرامون آن دیدگاههای گوناگونی ابراز شده است[۷].
طبق این دو اصل درتعریف عالم وحدت و عالم کثرت میتوان گفت: عالم وحدت آن است که انسان به درک تن واحده بودن جهان هستی برسد و خود را با همه اجزای هستی در ارتباط ببیند. عالم کثرت آن است که انسانها از یکدیگر جدا شدهاند و هر کسی دنبال منافع شخصی و زندگی زمینی خودش است و یکدیگر را تحمّل نمیکنند.
پی نوشت:
[۱]. عرفان کیهانی، ص ۵۶.
[۲]. همان، ص ۵۷.
[۳] شواهد فراوانی بر این منظور، در سخنان نویسنده مشاهده میشود؛ از جمله ر، ک به: انسان از منظری دیگر، ص ۳۱، ۳۲، ۳۴، ۳۹، ۴۰، ۴۱، ۴۲، ۴۷، ۵۱.
[۴]. ر، ک به: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، جلد ۹، ص ۱۷۶
[۵]. در باره کثرت و وحدت اشیای طبیعی با دو دیدگاه رئالیسم (واقع گرا) و ایده¬آلیسم روبرو هستیم. در نگاه رئالیسم، جمادات، نباتات، حیوانات، سیارگان، ستارگان، منظومهها و کهکشانها از یکدیگر جدا و مستقلاند و قوانین و نیروهای طبیعت مانند نیروی جاذبه، امواج الکترومغناطیس، نیروهای هستهای و… آنها را به هم پیوند میدهد. در این نگاه موجودات، صرف نظر از اینکه انسان، باشد یا نباشد، وجود دارند. هستی را موجودات متکثر پر کرده و انسان هم یکی از این موجودات است اما در نگاه ایده¬آلیسم البته ایده¬آلیسم برکلی موجودات وقتی وجود دارند که ادراک شوند و بدون ذهن ناظر و شاهد و ادراک کننده، چیزی وجود ندارد. در این نگاه، انسان و جهان از یکدیگر جدا نیستند؛ جهان در موجودیت خود وابسته به ذهن و ادراک انسان خواهد بود. این نگاه عواقب زیادی در پی دارد و آن این که آنچه را که ما واقعیّت میبینیم و یا فکر میکنیم که واقعیّت دارد تنها زاییده فکر و در نتیجه ذهن ماست و این بدان معناست که تنها چیزی که واقعیّت دارد ذهن است و بس. جهان یعنی ذهن. گفتنی است که فیزیک کوانتوم در جهان بینی خود از ایده¬آلیسم برکلی پیروی کرده است. دیدگاهی که بعداً باعث شد هیوم، با ادامه دادن آن وجود خدا را انکارکند. ر، ک به: محسن فرشاد، رازها و مرزهای کیهان، تهران، علم، ۱۳۸۷، ص ۲۱۳ -۲۲۲ و مسعود ناصری، همان، ص ۲۴ و اس، ئی، فراست، آموزههای اساسی فیلسوفان بزرگ، ترجمه غلام¬حسین توکلی، تهران، حکمت، ۱۳۸۸، ص ۵۵ و ۵۶. در بررسی اصل ۱۰ نیز این موضوع بررسی میشود.
[۶]. همان، اصل ۷، ص ۶۴.
[۷]. ر، ک به: اس، تی، فراست، ص ۱۹- ۱۰۵.
یک نکته جالب:
چند روز پیش با یک حلقوی حرف می زدم و می گفت ما بلد نیستیم جواب بدیم خود اقای طاهری را بیارید حرف بزنید. گفتم اگه بیاد بیرون مناظره میکنه؟ گفت نه! گفتم تو که گفتی با خودش حرف بزنین! گفت استعفایش را اعلام کرده و اگر بیاد حرف بزند می گویند از تفکراتش دفاع کرده و باز زندانی میشود!! گفتم خب بشود. اگه حق می گوید تا پای جان باید سر حرفش بایستد. گفت نه استاد طاهری دیگه استعفایش را اعلام کرده و بازنشسته شده!!!