از پرونده‌سازی تا پرچم دروغین: تحلیل اتهام به ایران پس از حمله مشکوک در استرالیا

یهودیت

وقوع حمله اخیر به جامعه یهودیان استرالیا در شب عید حنوکا، پیش از آنکه ابعاد واقعی آن توسط مقامات رسمی این کشور روشن شود، به سرعت به ماشه یک کارزار رسانه‌ای و سیاسی حساب‌شده برای مقصرسازی ایران تبدیل شد. اما برای درک عمق این عملیات روانی، نباید در سطح تحلیل واکنش‌های رسانه‌ای باقی ماند. این حادثه را باید در چارچوب یک فضای غبارآلود از اتهامات بی‌اساس قبلی و یک فرضیه خطرناک اما کاملاً محتمل تحلیل کرد: احتمال یک عملیات پرچم دروغین توسط خود دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم منحوس صهیونیستی.

 

۱. فضای غبارآلود: بسترسازی اتهام با پرونده‌سازی‌های قبلی

انگشت اتهام به سمت ایران، در خلأ نشانه گرفته نشد. این اتهام بر بستری از پرونده‌سازی‌های قبلی و فشارهای شدید موساد بر دولت استرالیا بنا شده است. چندی پیش، استرالیا پس از یک کارزار رسانه‌ای سنگین، سپاه پاسداران را در لیست سازمان‌های تروریستی قرار داد؛ اقدامی که حتی با تمسخر و تحقیر دیپلماتیک از سوی خود رژیم صهیونیستی همراه شد که مدعی بود استرالیا را «شرمنده» کرده تا این تصمیم را بگیرد. این در حالی بود که پلیس ایالت نیو ساوت ولز استرالیا صراحتاً ساختگی بودن اتهامات اولیه مبنی بر دخالت ایران در حملات پیشین را تأیید کرده بود. این پیش‌زمینه نشان می‌دهد که یک اراده سیاسی برای مقصرسازی ایران، فارغ از وجود هرگونه سند و مدرک، از مدت‌ها قبل وجود داشته است.

۲. عملیات روانی فوری: مهندسی اتهام پس از حمله

بلافاصله پس از حمله حنوکا، این بستر آماده فعال شد. چهره‌های تندرو مانند الی کوهانیم در مصاحبه با فاکس نیوز آمریکا و رسانه‌هایی چون جروزالم پست اسرائیل، بدون ارائه هیچ سندی، پروژه مقصرسازی ایران را کلید زدند. این رسانه صهیونیستی با استناد به منابع ناشناس، از «تحقیقات اسرائیل درباره نقش ایران» خبر داد و رونالد اس.لادر، رئیس کنگره جهانی یهود، در نامه‌ای به ترامپ، این حمله را مستقیماً به لزوم اقدام علیه ایران پیوند زد. این واکنش‌های هماهنگ و فوری، بیش از آنکه شبیه یک تحلیل مبتنی بر شواهد باشد، به یک سناریوی از پیش نوشته‌شده شباهت داشت.

۳. یک فرضیه جایگزین و خطرناک: آیا این یک عملیات پرچم دروغین بود؟

با توجه به بستر سیاسی موجود و منافع استراتژیک رژیم غاصب صهیونیستی، فرضیه یک عملیات «پرچم دروغین» ، نه تنها محتمل، بلکه از نظر منطقی بسیار قابل دفاع است. این اصطلاح کلیدی در دنیای جاسوسی، به عملیات فریبی اشاره دارد که در آن، یک طرف حمله‌ای را ترتیب می‌دهد تا آن را به گردن دشمن خود بیندازد و از این طریق، بهانه‌ای برای جنگ، کسب ترحم جهانی یا مشروعیت‌زدایی از رقیب خود به دست آورد.
با در نظر گرفتن این تعریف، رژیم صهیونیستی پس از عملیات طوفان الاقصی در ۷ اُکتبر، با یک بحران مشروعیت بی‌سابقه روبرو شد. هیمنه تبلیغاتی و پروژه مظلوم‌نمایی چندین دهه‌ای آن فروریخت و چهره واقعی آن به عنوان یک رژیم اشغالگر و نسل‌کش برای جهانیان عیان شد. در چنین شرایطی، یک حمله تروریستی خونین علیه یهودیان در یک کشور غربی، می‌توانست چندین هدف استراتژیک را برای این رژیم محقق کند:

• هدف اول: احیای پروژه مظلوم‌نمایی و کسب ترحم جهانی. این حمله می‌توانست توجهات را از جنایات این رژیم در غزه منحرف کرده و بار دیگر چهره‌ای قربانی و مظلوم از آن به نمایش بگذارد تا حمایت سیاسی و نظامی غرب را دوباره جلب کند.

• هدف دوم: ایجاد وحشت و کنترل جامعه یهودیان دیاسپورا. با افزایش ناامنی برای یهودیان در خارج از فلسطین اشغالی، این پیام به آنها مخابره می‌شود که «هیچ کجا جز اسرائیل برای شما امن نیست». این حربه، ابزاری برای جلوگیری از مهاجرت معکوس از سرزمین های اشغالی و تشویق یهودیان جهان برای مهاجرت به آنجاست.

• هدف سوم: فراهم کردن بهانه برای اقدام علیه ایران. با منتسب کردن فوری این حمله به ایران، زمینه برای افزایش فشارهای بین‌المللی و حتی توجیه یک اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران فراهم می‌شود.

در نهایت، با کنار هم قرار دادن پازل اتهامات بی‌اساس گذشته، کارزار رسانه‌ای هماهنگ و منافع استراتژیک انکارناپذیر رژیم صهیونیستی، حمله سیدنی بیش از آنکه یک اقدام تروریستی ساده باشد، به یک عملیات پیچیده اطلاعاتی-رسانه‌ای شباهت دارد که قربانیان آن، یهودیان حاضر در مراسم حنوکا و متهم همیشگی آن، ایران اسلامی است؛ سناریویی که در آن، برندگان اصلی، لابی‌های جنگ‌طلب و معماران پروژه ایران‌هراسی هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *