از خاندان معینیان تا ماشین جنگ روانی: چهره «صلح‌طلب» نازی معینیان در واکنش به پیشنهاد پیمان ابراهیم ترامپ

از خاندان معینیان تا ماشین جنگ روانی: چهره «صلح‌طلب» نازی معینیان در واکنش به پیشنهاد پیمان ابراهیم ترامپ

مقدمه: رونمایی از یک سناریوی خطرناک در فاکس نیوز

اخیراً، نازی معینیان، پژوهشگر یهودی ایرانی‌تبار و از خاندان ثروتمند معینیان نیویورک، در مصاحبه‌ای با شبکه فاکس نیوز، در واکنش به اظهارات دونالد ترامپ مبنی بر امکان پیوستن ایران به «پیمان ابراهیم»، پاسخی به ظاهر «ظریف» و «معتدل» ارائه داد. اما در واقع این پاسخ، نه یک تحلیل بی‌طرف، بلکه یک عملیات روانی پیچیده و نمونه‌ای کامل از پروپاگاندای «بله، اما…» است؛ پروژه‌ای که در آن، با استفاده از نقاب اعتدال، راه هرگونه دیپلماسی بسته و مسیر تقابل و تغییر حکومت به عنوان تنها گزینه ممکن، تئوریزه می‌شود.

تکنیک «بله، اما…»: نقاب اعتدال برای یک پروژه تندرو

خطرناک‌ترین و در عین حال هوشمندانه‌ترین تکنیک معینیان، استفاده از ساختار «بله، اما…» است. او در پاسخ به سوال مجری، بلافاصله «نه» نمی‌گوید. او با گفتن «من کاملاً می‌توانم آن را تصور کنم»، خود را به عنوان یک فرد منطقی، خوش‌بین و صلح‌طلب معرفی می‌کند که با اصل ایده مشکلی ندارد. این «بله»، نقاب اعتدال اوست.

اما بلافاصله پس از آن، «اما»ی استراتژیک از راه می‌رسد: «من نمی‌توانم این را تحت این رژیم تصور کنم.» این همان جایی است که پروژه اصلی آغاز می‌شود. با این تکنیک، او موضع خود را نه به عنوان یک مخالفت ایدئولوژیک با صلح، بلکه به عنوان یک نتیجه‌گیری واقع‌بینانه و تلخ از شرایط موجود جلوه می‌دهد. او یک جنگ‌طلب نیست؛ او یک «واقع‌بین» است که مانع اصلی صلح (یعنی جمهوری اسلامی) را شناسایی کرده است!

هیولاسازی از نظام: بستن راه دیپلماسی با برچسب «ایدئولوژی»

برای توجیه «اما»ی خود، معینیان چهره‌ای آخرالزمانی از جمهوری اسلامی ترسیم می‌کند. او با استفاده از عباراتی اغراق‌آمیز و آخرالزمانی، ادعا می‌کند که هدف نهایی نظام، «جایگزینی نظم بین‌المللی با یک خلافت جهانی اسلامی» است.

این یک کاریکاتور است، نه یک تحلیل. هدف از این هیولاسازی، القای این پیام خطرناک است که جمهوری اسلامی یک بازیگر غیرعقلانی و ذاتاً شرور است که نمی‌توان با آن مذاکره کرد. او با این کار، هرگونه امکان دیپلماسی را از بین می‌برد. وقتی شما دشمن خود را یک نیروی ایدئولوژیک معرفی می‌کنید که تنها به دنبال «خلافت جهانی» است، دیگر جایی برای گفتگو باقی نمی‌ماند؛ تنها راه‌حل، تقابل است. جمله کلیدی او، «دشمنی با آمریکا، اکسیژن حیات این رژیم است»، دقیقاً برای القای همین بن‌بست طراحی شده است.

هدف نهایی: فروش «تغییر رژیم» در لباس «صلح آینده»

با کنار هم قرار دادن این دو تکنیک، هدف نهایی پروژه کاملاً آشکار می‌شود: عادی‌سازی و تئوریزه کردن ایده «تغییر رژیم».

«بله» (ایران می‌تواند به صلح بپیوندد): این بخش، جایزه و چشم‌انداز آینده است.

«اما» (نه با این رژیم): این بخش، شرط و بهای رسیدن به آن جایزه است.

در واقع، او با هوشمندی، پروژه جنگ‌طلبانه «تغییر رژیم» را نه به عنوان یک اقدام تهاجمی، بلکه به عنوان تنها پیش‌شرط لازم برای رسیدن به «صلح» و تحقق چشم‌انداز فریبنده ترامپ معرفی می‌کند. او از هویت «ایرانی‌تبار» خود نیز به عنوان یک ابزار استراتژیک برای فروش این نسخه استفاده می‌کند تا این پروژه ضدایرانی را به عنوان یک دغدغه «اصیل» و «دردمندانه» جلوه دهد.

سخن آخر:
مصاحبه نازی معینیان، یک نمونه کامل از چگونگی عملکرد ماشین جنگ روانی نومحافظه‌کاران است. او به عنوان یک کارگزار، با استفاده ابزاری از هویت ایرانی-یهودی خود و در پوشش یک تحلیل علمی، تلاش می‌کند تا با بازتولید دروغ‌ها و روایت‌های جهت‌دار، زمینه را برای تشدید فشارها و مشروعیت‌زدایی از هرگونه تعامل دیپلماتیک با جمهوری اسلامی ایران فراهم کند. «بدبینی» او نسبت به ایران مقتدر، نه یک حس شخصی، که یک ابزار سیاسی برای فروش خطرناک‌ترین سیاست‌ها در ویترینی زیبا و فریبنده به نفع نظام سلطه است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *