ابن ملجم ایرانی نبود. ربطی هم به بهمن جاذویه ندارد

ابن‌ملجم‌ایرانی‌نبود، بهمن‌جاذویه/جادویه ،باستان‌گرایی ،ملی‌گرایی

سال‌هاست که شایعه‌ای در میان باستانگرایان، ملی‌گرایان و گروهک‌های ضد اسلام دست به دست می‌چرخد. البته این شایعه را بسیار وقت پیش‌ها شنیده بودم. منتها لحن گفتارِ گویندگانش آنقدر سخیف و جلف و نابخردانه بود که از کنار آن گذشتم. تا اینکه چند روز پیش چند نفر این شبهه را مطرح کردند و برای پاسخ، یاری خواستند. پس در این فکر افتادم که پاسخ دهم. اما بعد… متن شبهه به طور خلاصه چنین است:

در زمان حکومت ساسانی و مقارن با فتح ایران به دست تازیان، فرماندهی نامدار در ارتش ساسانیان حضور داشت، بهمن نام. که در تاریخ به بهمن جازویه (جادویه) مشهور است. او که از اهلی رامهرمز بود، پس از رشادت بسیار، به دست تازیان اسیر و سالیانی دراز در میان تازیان زیست. نهایتاً در سال ۴۰ هجری، علی بن ابی‌طالب را به قتل رساند و انتقام خونِ ایرانیان را از تازیان گرفت! او همان کسی است که امروز، ابن ملجم مرادی خوانده می‌شود!

پاسخ:

آنچه در ادامه و در پاسخ به این شایعه خواهد آمد، مستندات و شواهدی بر مبنای عقلانیت و اسناد تاریخی است. بدین امید که راهگشای حق‌جویان بیفتد. در گام نخست، این فرض را در ذهن بگیریم که بهمن جادویه همان ابن ملجم و شخصیتی ایرانی بوده باشد، در این هنگام چه داعیه‌ای است که این لکه ننگ را بر پیشانی ایرانیان بچسبانیم؟ فرض کنیم که برادری داریم اهل شرارت و راهزنی و زورگیری و قمه‌کشی… طبعاً نباید از انتساب آن به خود راضی و خشنود باشیم. حال چه انگیزه‌ای است که عده‌ای می‌کوشند که با اصرار فراوان، و بر خلاف اسناد تاریخی، ابن ملجم را ایرانی جلوه دهند؟!

بهمن جاذویه کیست؟ بهمن جادویه یا جاذویه [۱] از فرماندهان ارتش ساسانی بود که در بخش‌هایی از مصافِ لشکر مسلمین و ارتش ساسانی، درفش کاویانی را در دست داشت. مطابق اسناد متعدد تاریخی، او در زمان خلافت عُمَر بن الخطاب و به دست یکی از سرداران عرب (که نامش قعقاع بن عمرو تمیمی بود) کشته شد.[۲]

ابن ملجم که بود؟ نام کامل او آنچنان که در منابع تاریخی آمده است، عبدالرحمن بن عَمرو بن ملجم بن المکشوح‏ بود.[۳] ابن حجر عسقلانی می‌نویسدکه عبدالرحمن بن مُلجِم مُرادی، از صحابه پیامبر بود. عصر جاهلیت را درک کرد (یعنی قبل از اسلام، عرب جاهلی بود) و بعدها از بزرگان خوارج شد و او علی بن ابی‌طالب را به قتل رساند و این گونه بدبخت‌ترینِ مردم شد.[۴] همچنین او دو برادر به نام قیس و یزید داشت.[۵] همچنین در دیگر منابع تاریخی، از جمله آثار تاریخی شمس الدین ذهبی آمده است که عبدالرحمن بن ملجم مرادی، قاتل علی بن ابی‌طالب g در فتح مصر در عصر خلافت عمر بن خطاب حاضر بود و در آن سرزمین، از مسئولین حکومت و از نمایندگان خلافت بود.  شمس الدین ذهبی در ادامه می‌نویسد که ابن ملجم نزد شیعه و سنّی محبوبیتی ندارد. شیعه او را بدبخت‌ترینِ مردم می‌داند و اهل سنت هم او را سزاوار جهنم می‌دانند.[۶] همچنین اسناد دیگری نیز مبنی بر حضور ابن ملجم در فتح مصر (در زمان خلافت عُمَر) وجود دارد.[۷] ابن سعد در طبقات الکبری می‌نویسد که عبدالرحمن بن ملجم مرادی از قبیله حِمیَر (از قبائل عرب یمن) بود و لی در زمره قبیله مُراد درآمده بود که همپیمان قبیله بنی جِبِلّّه از کِندَه بودند (این طوایف و قبال همگی عرب بودند).[۸] ابن عبدالبر نیز می‌گوید که عبدالرحمن بن ملجم مُرادی، یا سَکونی (از قبیله سکون) بود و یا حمیری (در هر صورت عربِ یمنی بود) که اجداد او به قبیله مُراد پناهنده شده بودند و از آن وقت او و خاندانش مُرادی خوانده شدند.[۹] و البته اسناد متعدد تاریخی وجود دارد که نسب و ریشه‌ی قومی و قبیلگی ابن ملجم را نشان داده و او را از قبیله مُراد می‌دانند.[۱۰]

جمع بندی: ۷ دلیلی که نشان می‌دهد ابن ملجم هیچ ربطی به بهمن جادویه ندارد

  1. بهمن جاذویه طبق اسناد تاریخی، در زمان عمر بن خطاب در جنگ کشته شده بود. از سویی می‌دانیم که ابن ملجم پس از شهادت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در حوالی سال ۴۰ هجری قصاص و کشته شد. به عبارتی، بهمن جادویه حدود ۲۵ سال پیش از شهادت امیرالمؤمنین کشته شده بود. پس چگونه ممکن است ابن ملجم همان بهمن جاذویه باشد؟ روشن است این ادعا که بهمن جادویه همان ابن ملجم باشد، ادعایی بس ابلهانه و سبک‌سرانه است. التماس تفکر…
  2. این گفتار که ابن ملجم جزو اصحاب پیامبر (علیه السلام)  بود (و مستندات نیز ارائه شد)، نشان می‌دهد که او پیش از فتح ایران، در میان اعراب بود. پس محال است که بهمن جاذویه باشد.
  3. اسم و رسم و اصل و نسبِ ابن ملجم مُرادی، در منابع تاریخی وجود دارد. همانطور که گفته شد او عبد الرحمن بن عَمرو بن ملجم بن المکشوح و از خاندان مراد و از طایفه حِمیَر و جزو اعراب یمن بود.
  4. برادران ابن ملجم هم در تاریخ نقش داشتند. کسانی که ابن ملجم را همان بهمن جادویه میدانند، لطف کنند تکلیف برادران ابن ملجم (قیس و یزید بن ملجم) را نیز مشخص کنند! آنان هم ایرانی بودند؟!
  5. مدتی اندک پس از جنگ قادسیه (در حالیکه هنوز فتح ایران ادامه داشت) ابن ملجم در فتح مصر حاضر بود و حتی از مسئولین حکومتی و از نمایندگان عُمَر بن الخطاب بود! چگونه ممکن است که ابن ملجم همان بهمن جادویه باشد، در ایران علیه اعراب بجنگند… و تقریباً همان زمان در فتح مصر جزو مسئولین لشکر عرب و یکی از نمایندگان عمر باشد؟! التماس تفکر…
  6. کسانی که مدعی هستند ابن ملجم همان بهمن جادویه است، استدلال می‌کنند که ملجم یعنی افسارگیر یا افسارساز (کسی که در کارِ افسار اسب و خر است) و چون پدر بهمن افسارگیر بود او را ابن ملجم نامیدند! می‌گوییم این سخن، سخنی ابلهانه است… چون اولاً چه کسی گفته پدرِ بهمن جادویه افسارگیر بود؟! طبق کدام سند؟ ثانیاً در اسناد تاریخی می‌بینیم که بهمن جادویه در مدتی که فرماندهی نبرد را بر عهده داشت، درفش کاویانی (که مهمترین پرچم و عالی‌ترین رتبه نظامی در میدان جنگ بود را در دست داشت). می‌دانیم که طبق اسناد تاریخی، انوشیروان و دیگر شاهان ساسانی به عوام مردم اجازه ارتقاء رتبه نمی‌دانند. داستان مشهور تاجر کفش که از انوشیروان درخواست کرده بود، در مقابل واگذاری همه ثروتش، اجازه دهد که پسرش درس بخواند و دبیر شود را می‌دانیم… و می‌دانیم که انوشیروان چنین اجازه‌ای نداد. اصلا ارتقاء از طبقه ای به طبقه دیگر در نظام بسته طبقاتیِ ساسانیان ممنوع بود.[۱۱] مگر در مواردی نادر که آن هم در تاریخ روشن است. اصولاً در عصر ساسانی، کشاورز زاده باید کشاورز می‌شد و شاهزاده، شاه و موبدزاده، موبد! حال چگونه ممکن است پدر بهمن جادویه در کار افسار اسب و خر باشد، ولی خودش فرمانده عالی ارتش ساسانی باشد؟! همین واژه «افسارگیر» یا «افسارساز» خود دلیلی است بر اینکه «ابن ملجم مُرادی» ربطی به بهمن جادویه ندارد. به عیارتی، ابن ملجم، فقیرزاده ای بود از قوم عرب. لکن بهمن جادویه از درباریان و نزدیکان شاه ایران بود.
  7. مدعیان می‌گویند که بهمن جادویه اهل رامهرمز بود! در حالیکه اگر در اسناد تاریخی تفحص کنیم می‌بینیم که مردم رامهرمز در ماجرای خوارج (که ابن ملجم هم جزو همین خوارج بود) از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)  را گرفتند و حتی نخستین شهید ایرانی در راه تشیع را تقدیم کردند. در ماجرای تعقیب خوارج (و قضیه خُرَیت بن راشد ناجی) به دست سپاه مولا علی (علیه السلام)  مردم رامهرمز از کسانی بودند که با سپاه علی (علیه السلام)  همراهی و علیه خوارج اقدام کردند.[۱۲] پس اگر بهمن جاذویه (با این فرض اشتباه که همان ابن ملجم باشد) قرار بود از کسی انتقام بگیرد، باید از خوارج انتقام می‌گرفت. نه از علی بن ابی‌طالب!
پیشنهاد خواندنی  رد ادعای بعثت باب

نقدها بر ادعاهای فرود فولادوَند

فرود فودلاوند کیست؟ فتح الله منوچهری (مشهور به فرود فولادوَند) بازیگر، نمایشنامه نویس و دوبلور ایرانی بود که پس از انقلاب از کشور فرار کرد… مدیر و مجری برنامه‌های ماهواره‌ای از شبکه‌های سلطنت طلب… فردی بسیار هتاک، بی‌ادب که فحاشی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا (علیه السلام)  در کارنامه‌اش برای همیشه به عنوان لکه ننگی ماندگار شد. او چند سال پیش در ترکیه ناپدید و از سرنوشت او اطلاعی در دست نیست. برخی از دوستانِ او مدعی شدند که وی به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران و در یک عملیات پیچیده اطلاعاتی، به قتل رسید.

فرود فولادوَند را شاید بتوان نخستین کسی دانست که ادعا کرد «بهمن جاذویه» همان «ابن ملجم» است و متأسفانه برخی افراد نادان و بی‌فکر که غرق در کینه و تعصبند، بدون کمترین اندیشه و تحقیق، دروغی که او بر زبان آورد را منتشر کردند.

فرود فولادوند، با ادعای اثباتِ اینکه ابن ملجم همان بهمن جاذویه است،  حدود دو ساعت جلوی دوربین شبکه‌ی خود صحبت کرد. فیلم آن نیز ضبط و منتشر شد (و هم اکنون در سایت‌های مختلف موجود است). این جانب بسیار در پی این بودم که ببینم فرود فولادوَند برای اثبات سخن خود دقیقاً به کدام سند ارجاع می‌دهد؟! اما در همه آن دو ساعت، دریغ از ارائه یک سندِ روشن تاریخی… آسمان و زمین را به هم بافت، هر تر و خشکی را به هم آمیخت اما دریغ از ارائه یک سند! در این فیلم، او بارها با توهین و فحاشی به اسلام و ائمه و کنار هم چیدن سخنانِ بی‌ربط به خوبی نشان داد که از استدلال عاجز است. اما نکاتی را مطرح کرد که لازم است بررسی شود.

فرود فولادوند در همان ابتدای کلامش مدعی می‌شود که در کتاب فتوح الشام (نوشته واقدی) ادعایش ثابت شده است! اما در ادامه می‌گوید که این کتاب توسط عرب‌ها سانسور شد و آن بخش‌هایی که ثابت کننده کلام اوست، از این کتاب حذف شده است!!! در ادامه می‌گوید که خودش نسخه اصلی این کتاب را دارد! در پاسخ باید بگوییم: اولاً فتوح الشام واقدی همانگونه که از نامش پیداست، مربوط به فتح سرزمین شام (سوریه و اردن و لبنان) است. خوب این چه ارتباطی با بهمن جاذوبه دارد؟ ثانیاً فولادوند مدعی شده که این کتاب توسط عرب‌ها سانسور شده است. باید پرسید که سعودی‌ها و اردنی‌ها و مصری‌ها چه انگیزه‌ای دارند که نام بهمن جاذویه را از کتاب حذف کنند؟ اتفاقاً اگر نام بهمن جاذویه به عنوان قاتل حضرت علی (ع) در این کتاب بوده (که نبوده) آنان می‌توانستند این را دستاویزی برای تحقیر ایرانیان قرار دهند. پس چه نیازی بوده که آن را حذف کنند؟! ثالثاً فولادوند مدعی است که خودش نسخه اصلیِ این کتاب را دارد! خوب پس چرا جلوی دوربین، آن کتاب و تصویر صفحه مورد نظر را نشان نداد؟ عجیب اینکه مدعی شد کیفیت دوربین‌های شبکه پایین است ولذا نمی‌تواند این کتاب را به کسی نشان دهد!!! (نکته جالب اینکه در ادامه تصویر برخی از کتاب‌های بی‌ربط و تصویر صفحات آن را جلوی دوربین نشان می‌دهد! اما وقتی نوبت به ادعای اصلی‌اش می‌رسد ناگهان کیفیت دوربین کم می‌شود و با این ترفند کودکانه از ارائه سند فرار می‌کند).

او در این فیلم ناگهان ادعا می‌کند که جرقه نبرد جمل (جنگ عاشیه علیه امیرالمؤمنین) توسط یک ایرانی به نام بهزاد همدانی زده شد! هرچند باز هم برای سخن خود هیچ سندی ارائه نمی‌کند.  او در بخشی از گفتار خود مدعی می‌شود که چون در کشورهای عربی هیچ کس به نام ملجم وجود ندارد و عرب‌ها از این نام برای فرزندانِ خود استفاده نمی‌کنند، لذا همین نشانگر این است که ابن ملجم عرب نبود، بلکه ایرانی بود!!! در پاسخ می‌گوییم: خوب مگر در ایران نامِ ملجم داریم؟! که مدعی هستید این شخص ایرانی بود؟! در کل تاریخ ایران کسی را می‌شناسید که نامش ابن ملجم بوده باشد؟! یا حتی کسی را سراغ دارید که نامش ترجمه فارسیِ ملجم، یعنی افسارگیر یا افسارساز باشد؟! اصلاً مگر هر کس افسارگیر باشد ایرانی است!؟

پیشنهاد خواندنی  آغاز فعالیت‌های جدید سرکرده عرفان حلقه

دیگر سخن اینکه از قضا ما در تاریخ عرب افراد بسیاری را می‌بینیم که نام ملجم داشتند. پس این نشان می‌هد که این نام در میان عرب‌ها وجود داشته است. از جمله می‌توان به ابوکبیر ملجم هذلی نام برد.[۱۳] همچنین اسماعیل بن حماد جوهرى و ابن منظور، دو لغت‌شناس مشهور عرب می‌نویسند که ملجم نام مرد در زبان عربی است.[۱۴] و نیز در تواریخ عربی، شخصی دیگر به نام سفیان بن ملجم نیز مشهور است.[۱۵]

فرود فولادوند در ادامه مدعی می‌شود که ابن اثیر در الکامل فی التاریخ، بهمن جاذویه را مسئول قتل علی (علیه السلام) معرفی می‌کند! شگفتا! باز هم سخنی دروغ…! در کجای این کتاب چنین چیزی آمده است؟ هر چه گشتیم چنین سخنی در این کتاب نیست. فرود فولادوند در ادامه با بیان سخنی عجیب مدعی می‌شود که بهمن جازویه در جنگ جمل، فرمانده موالی (ایرانیان) بود و در سپاه علی (علیه السلام) خدمت می‌کرد! و بعدها در جنگ صفین، جزو خوارج شد! باز هم سخنی عجیب و خلاف واقع! بهمن جازویه که حدود ۲۵ سال پیش در جنگ کشته شده بود! چگونه ممکن است که در جنگ جمل جزو فرماندهان لشکر علی (علیه السلام) بوده باشد؟! در انتهای فیلم، هنگامی که فولادوند از اثبات ادعاهایش ناتوان می‌ماند، طبق معمول شروع به فحاشی کرده و ملت ایران را «ملت بدبخت» می‌نامد! فولادوند، پس از دست و پا زدن‌های فراوان، هنگامی که از اثباتِ مدعایش عاجز ماند، دست به دامانِ عبدالرحمن الشرقاوی شد و ادعا کرد که بنا بر گفته این شخص، ابن ملجم همان بهمن جاذویه است!!! در پاسخ می‌گوییم: اولاً عبدالرحمن الشرقاوی، نمایشنامه نویس و روزنامه‌نگار مصری در قرن معاصر است. حال چرا فرود فولادوند اصرار دارد که ما تاریخ را از یک نمایش‌نامه نویس معاصر بیاموزیم!؟ آیا برای درمان سردرد باید به یک فوتبالیست مراجعه کرد!؟ آیا برای درک صحیح از ادبیات انگلیسی، باید به یک کشاورز ژاپنی مراجعه کرد!؟ طبیعی است که عبدالرحمن الشرقاوی، سند تاریخی محسوب نمی‌شود. ثانیاً خود عبدالرحمن الشرقاوی نیز مدعی نشده که ابن ملجم همان بهمن جاذویه است…در حقیقت، فرود فولادوند از سر ناجوانمردی و مغلطه‌گری باز هم بین گزاره‌های تاریخی خَلط کرد. عبدالرحمن الشرقاوی دو گزاره تاریخی را مطرح می‌کند، یکی ماجرای شهادت امیرالمؤمنین علی (که به دست ابن ملجم کشته می‌شود) و دیگری ماجرای ترور عمرو عاص به دستِ زادوَیه (Zadhvayh) که هم‌پیمان بنی‌عنبر بود[۱۶] (که این زادوَیه دوستِ ابن ملجم بود و خود نیز عرب بود و نام واقعی‌اش عمرو بن بکر تمیمی بود.)[۱۷]در حقیقت، زادویه در ترور نافرجام عمروعاص نقش داشت و این شخص در شبِ ضربت خوردن امیرالمؤمنین در مصر حضور داشت. نه در کوفه! و البته موفق به ترور عمرو عاص هم نشد، بلکه دستگیر شد. فرود فولادوند مدعی است که در کتاب عبدالرحمان شرقاوی هم‌زمان از ابن ملجم و زادوَیه (عمرو بن بکر تمیمی) نام برده پس این دو یکی هستند! مغلطه‌ای بس کودکانه! سخنی بس ناپخته و ابلهانه! جالب اینکه فولادوند همچنان به این روند خود ادامه داده و مدعی می‌شود که در کتاب «التاریخ الاسلامی و الحضاره الاسلامیه» نیز ابن ملجم همان بهمن جاذویه نامیده شده است! و در اقدامی عجیب، و با توهین به شعور مخاطب، تصویری از کتاب را نشان داد که در صفحه مذکور، نام بهمن جاذویه نوشته شده بود. او زیر نام بهمن جاذویه خط کشیده و کنار نام او علامتی قرار داد و سپس مدعی شد که ببینید! این نام بهمن جاذویه است! پس یعنی علی بن ابی‌طالب به دست بهمن جاذویه کشته شد!

در پاسخ می‌گوییم جناب فولادوند! گویا شما ضریب هوشی مخاطب خود را در حد خرمگس فرض کرده اید! شما که ابتدای امر مدعی شدید به دلیل کیفیت پایین دوربین‌های شبکه‌تان قادر به ارائه اسکن یا تصویری از متن کتاب نیستید؟! اکنون چگونه تصویر کتاب را و نام بهمن جاذویه را به مخاطب نشان می‌دهید؟! ثانیاً زیر نام بهمن جاذویه خط کشیدید، خوب این نشانگر چیست؟ کجای این صفحه آمده است که بهمن جاذویه قاتل علی (علیه السلام) است؟! چون زیر نام کسی را خط کشیدید، پس این ثابت می‌کند که او قاتل علی است؟ اصلا می‌خواهید زیر نام یک کرگدن خط بکشید و بعد بگویید چون زیر نام آن خط کشیده شده پس این ثابت می‌کند که کرگدن پرواز می‌کند؟!

عجیب‌تر و مضحکانه‌تر اینکه فولادوند بخشی از کتاب را می‌خواند که در آن آمده است که موالی در قتل خلفای ثلاثه نقش داشتند! و از این نتیجه می‌گیرد که پس قتل علی کار ایرانیان بود! سخنی ابلهانه! چه اینکه اولاً موالی فقط ایرانیان نبودند… بلکه غیر عرب‌هایی که با عرب‌ها پیمان می‌بستند و یا حتی عرب‌هایی که با قبائل بزرگتر پیمان می‌بستند تحت عنوان موالی خوانده می‌شدند، ثانیاً فولادوند باز هم مغلطه می‌کند. چون بالاتر نام عمر و عثمان و علی (علیه السلام) آمده، پس گمان کرده منظور از خلفای ثلاثه، این سه خلیفه هستند! در حالیکه همه می‌دانند منظور از خلفای ثلاثه، ابوبکر و عمر و عثمان هستند. و حضرت علی (علیه السلام) جزو خلفای ثلاثه نیست. بلکه ایشان جزو خلفای اربعه شمرده می‌شود. ثالثاً کتاب «التاریخ الاسلامی و الحضاره الاسلامیه» ابداً رفرنس دسته اول نیست و حتی در مصر و کشورهای عربی هم به عنوان یک متن حاویِ مسائل اختلافی شمرده می‌شود و از قضا نویسنده مشخصی هم ندارد. فولادوند چگونه این کتاب را وحی منزل قلمداد کرده و به جای استناد به مصادر معتبر تاریخی، به منابع دسته چندم مراجعه می‌کند؟!‌‌ که البته در همین استناد به منابع دسته چندم هم ناکام مانده است!

پیشنهاد خواندنی  همسفر جهنم

پی‌نوشت:

[۱]. Bahman Jāduya / jāzuya [2]. اسناد مختلفی در این زمینه وجود دارد که کشته شدنِ بهمن جادویه در نبرد با قعقاع بن عمرو تمیمی را اثبات می‌کند. از آن جمله: ​أبو الحسن على بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۶۷۱. ابو على مسکویه رازى، تجارب الأمم، مترجم ابوالقاسم امامى، تهران: نشر سروش، ۱۳۶۹، ج ۱، ص ۲۹۷ أبو جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت: دار التراث، ۱۹۶۷، ج ۳، ص ۵۴۳. ابوالرَبیع حمیرى، ‏الاکتفاء، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۹، ج ۲، ص ۴۷۹. ابراهیم پورداوود (پدر اوستاشناسی ایران و از مشهورترین تاریخ‌پژوهان معاصر)، آناهیتا، پنجاه گفتار پورداوود، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳، ص ۳۷۷. دانشنامه ایرانیکا (به انگلیسی: Encyclopædia Iranica) بزرگ‌ترین و جامع‌ترینِ پروژه‌‌ی ایران‌شناسی جهان که در بخش ایران‌شناسی دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک ایلات متحده امریکا تدوین می‌شود نیز در مدخلِ BAHMAN JĀDŪYA اشاره صریح کرده است که بهمن جادویه سردار لشکر ساسانی، در زمان عمر بن الخطاب، و در جنگ، به دست قعقاع بن عمر تمیمی (Qaʿqāʿ b. ʿAmr Tamīmī) کشته شد. [۳]. أحمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ۱۹۹۶، ج ۲، ص ۴۸۸. [۴]. احمد بن على بن حجر العسقلانى، الإصابه فى تمییز الصحابه، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۵، ج ۵، ص ۸۵ [۵]. احمد بن على بن حجر العسقلانى، همان، ج ۵، ص ۴۰۶ ؛ ج ۶، ص ۵۵۴ [۶]. شمس الدین محمد بن احمد الذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت: دار الکتاب العربى، ۱۹۹۳، ج۳، ص ۶۵۳. [۷]. أبو سعید عبد الکریم بن محمد السمعانى، الأنساب، حیدر آباد: مجلس دائره المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲، ج ۳، ص ۲۵ [۸]. ابن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۰، ج ۳ ص ۲۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبرى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴، ج ۳، ص ۲۸. [۹]. ابن عبدالبر، أبو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، بیروت، دار الجیل، ۱۹۹۲، ج ۳، ص ۱۱۲۲. [۱۰]. ابو الفرج على بن الحسین الأصفهانى، مقاتل الطالبیین، بیروت، دار المعرفه، ص ۴۵. ابن اعثم الکوفى، کتاب الفتوح، بیروت: دارالأضواء، ۱۹۹۱، ج ۴، ص ۲۷۵. محمد بن یوسف الصالحى الشامى، سبل الهدى و الرشاد فى سیره خیر العباد، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۳، ج ۱۱، ص ۳۰۵. أبو الحسن على بن حسین مسعودی، التنبیه و الإشراف، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۶۵، ص ۲۷۳؛  أبو الحسن على بن حسین مسعودی، التنبیه و الإشراف، قاهره: دار الصاوی، ص ۲۵۷. احمد بن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۱، ج ۲، ص ۳۴۶. مطهر بن طاهر المقدسى، البدء و التاریخ، پورت سعید مصر، مکتبه الثقافه الدینیه، ج ۵، ص ۲۳۲. أحمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ۱۹۹۶، ج ۲، ص ۴۸۹-۴۸۸ دیگر اسنادی که نشان می‌دهد مُراد نام یکی از قبال عرب یمن بود. تقى الدین أحمد بن على المقریزى، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۹، ج ۲، ص ۹۸ ابن حزم اندلسی، جمهره أنساب العرب،  بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۸۳، ص ۴۰۶. ابن سعد، طبقات، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴، ج ۱ ص ۳۱۵. عمر کحاله، معجم قبائل العرب القدیمه و الحدیثه، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۹۹۴، ج ۳، ۱۰۶۵ ابن منظور، محمد بن مکرم، ‏لسان العرب‏، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۴ ه.ق، ج ۱، ص ۲۸۷. [۱۱]. در این زمینه در پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب، به مقالاتِ «نظام طبقاتی و ترویج برده‌داری در ایران باستان»، «جزئیاتی از نظام طبقاتی ایران باستان، آنچه نمی‌خواهند ما بدانیم» و «حکومتِ انوشیروان ، بر پایه تبعیض و اختلاف طبقاتی» مراجعه شود. [۱۲]. در این زمینه بنگرید به پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب،  مقاله «ماجرای خریت ناجی» [۱۳]. اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغه، بیروت: عالم الکتاب، ۱۴۱۴ هجری قمری، ج ۱۱، ص ۱۰۷ [۱۴]. اسماعیل بن حماد جوهرى،  الصحاح،‏ بیروت، دار العلم للملایین‏، ۱۳۷۶ ه. ق‏، ج ۵، ص ۲۰۲۷؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، ‏لسان العرب‏، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۴ ه.ق، ج ۱۲، ص ۵۳۵. [۱۵]. فیروز آبادى، محمد بن یعقوب‏، القاموس المحیط، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ ه. ق‏،  ج ۲ ص ۹۹ [۱۶]. أبو الحسن على بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۷۷۱. [۱۷]. أبو الحسن على بن حسین مسعودی، همان، ج ۱، ص ۷۷۶.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *