آرشیو دسته بندی: دسته‌بندی نشده

دو جن غول‌پیکر!

دو جن غول‌پیکر!

بنام خداوند بخشنده مهربان سلام و خسته نباشید- می خواهم بدون مقدمه بروم سراغ اصل مطلب ! متاسفانه همسر من یکی از هواداران عرفان حلقه است که البته بهتر است بگویم یکی از آسیب دیدگان عرفان حلقه است. از وقتی که در این کلاسها ثبت نام کرده ، زندگی خانوادگی ما به هم ریخته است […]

ن.ف، از ماجرای خواهرهایش می‌گوید

ن.ف، از ماجرای خواهرهایش می‌گوید

      این ایمیل را یکی از بازدیدکنندگان سایت برای ما ارسال کرده که به همین شکل برای شما منتشر می‌شود: با سلام خدمت شما در ابتدا باید از زحمات و مطالب شما در این تارنما نهایت تشکر رو کنم…. واقعا باعث روشنگری جامعه و گرفتاران در این ورطه خواهد بود انشاالله…..بنده در اولین […]

“خیر” می‌جویند و “شر” نصیبشان می‌شود

"خیر" می‌جویند و "شر" نصیبشان می‌شود

 توضیح: پس از گذراندن اولین جلسه از ترم اول و امضای سوگندنامه به‌اصطلاح لایه حفاظ برای شرکت‌کنندگان تعریف می‌شود و آنها نیز می‌توانند برای دیگران حلقه فرادرمانی را اعلام کنند. می‌گویند، برای دریافت حلقه فرادرمانی حتماً لازم نیست در کلاس‌ها شرکت کنیم و اگر یک فرادرمانگر (کسی که اولین جلسه از ترم یک را گذرانده […]

نماز اول وقت و زیارت درمانم کرد

نماز اول وقت و زیارت درمانم کرد

  توضیح: ماجرای آقای «هادی ج» خیلی دردناک‌تر از چیزی است که در اینجا درج می‌شود. دوست ایشان که می‌دانست من روی این موضوع تحقیق می‌کنم، ابتدا برای من تعریف کرد که وی چه دورانی را پشت سر گذاشته و چقدر سخت توانسته دوباره به زندگی معمولی بازگردد. من از خود ایشان خواستم تا در […]

روح مادربزرگم!

روح مادربزرگم!

اینجانب اسماء قبادیان با حضور در دوره‌های عرفان حلقه، به‌خصوص دوره «تشعشع دفاعی» دچار ناراحتی‌های شدید روحی و روانی شده بودم. شب‌ها کابوس می‌دیدم و با فریاد از خواب می‌پریدم. به همین خاطر شب هیج‌جا نمی‌ماندم. مادربزرگم که خیلی دوستش داشتم فوت کرده بود و من خیال می‌کردم روح او وارد وجود من شده! چون […]

بیرون ریزیه بابا! بیرون ریزیه!

بیرون ریزیه بابا! بیرون ریزیه!

هر شب همسرم به خانه می‌آمد در حالی که خسته بود، می‌دید که بی‌حس و حال روی تخت افتاده‌ام. به من می‌گفت: چهار ساله که توی عرفان حلقه‌ای و عین این چهار سال مریض و بی‌حال و افسرده‌ای! دیگه خسته شدم. من هم همش می‌گفتم: بیرون ریزیه بابا! بیرون ریزیه! تا اینکه او یک روز […]

بچه هایم را به باد کتک میگرفتم

بچه هایم را به باد کتک میگرفتم

هر وقت به خانه برمی‌گشتم، شروع می‌کردم از همه چیز ایراد می‌گرفتم. این‌قدر ادامه می‌دادم تا بالاخره دعوا می‌شد. بعد وسایل خانه را یکی پس از دیگری می‌شکستم! حتی بچه‌هایم را به باد کتک می‌گرفتم! هر وقت هم از مسترم می‌پرسیدم که چرا من این‌جوری شده‌ام و تا کی این‌جوری هستم، جواب می‌داد: شما همین‌طور […]

فرزندم را به شکل موش می دیدم

فرزندم را به شکل موش می دیدم

یکی از دوستانم کلاس‌های عرفان حلقه را به من معرفی کرد. بیماری پوستی داشتم. به من گفتند جن‌ها به همراه موجودات دیگر در تو رسوخ کرده‌اند! اوایل قصد داشتم دیگر شرکت نکنم؛ چون ترسیده بودم؛ اما دوستم نگذاشت. الآن مدت‌هاست که شب‌ها خواب راحت ندارم. وقتی تنها هستم، صداهایی می‌شنوم. همان اتفاقاتی که گفته بودند، […]

نامه ای دیگر از یک نجات یافته ی عرفان حلقه

نامه ای دیگر از یک نجات یافته ی عرفان حلقه

 این دومین نامه‏ ای است که برای شما ارسال می‏نمایم و از اینکه زحمت می‏کشید و آنرا منعکس می‏نمایید بی‏نهایت سپاسگذارم. باید خدمت شما عرض کنم همان گونه که مستحضر می‏باشید یکی از انحرافات فرقه عرفان حلقه، عدم رعایت حریم محرم و نامحرم در بین اعضای این فرقه است. بنده شاهد بودم که آقای محمد […]

بستری شدن در بیمارستان روانی

بستری شدن در بیمارستان روانی

 شرح احوالات سیدمهدی صفایی همسر بنده که حدوداً ۴ ترم از کلاس‌های عرفان حلقه را گذرانده بودند که با من آشنا شدند و ازدواج کردیم. در زمان اوایل آشنایی این آقا فوق‌العاده دارای نیروهای مثبت و گرم بود؛ به طوری که گاهی دردهای جسمی و روحی مرا و بعضی دیگر از اطرافیان را به آرامش […]

به دنبال درمان بودم

به دنبال درمان بودم

 در این بخش می‌خواهم، به‌اختصار شرح آشنایی و علاقه‌مندی خود را تا اعلام برائت از عرفان حلقه بیاورم.من از طریق دوستم که معده‌درد شدید داشت و دیگر شب و روز برایش نمانده بود، با حلقه آشنا شدم. دوستم، دیگر هیچ امیدی به درمان نداشت و هرچه پول خرج می‌کرد، فایده نداشت. همکارش او را تشویق […]

تصورم این بود که این یک درمان است

تصورم این بود که این یک درمان است

      در این بخش می‌خواهم، به‌اختصار شرح آشنایی و علاقه‌مندی خود را تا اعلام برائت از عرفان حلقه بیاورم. من از طریق دوستم که معده‌درد شدید داشت و دیگر شب و روز برایش نمانده بود، با حلقه آشنا شدم. دوستم، دیگر هیچ امیدی به درمان نداشت و هرچه پول خرج می‌کرد، فایده نداشت. […]