به دنبال انتشار مطلبی تحت عنوان «ایران فردا در گرو گفتوگوی امروز؛ ضرورت همسخنی برای ساختن چشمانداز مشترک» توسط منابع بهایی در ۲۳ تیر و ادعای آنها بر دلسوزی برای جامعه ایران و تلاششان جهت پیشرفت جامعه به سوی توسعه پایدار، استاد علیرضا روزبهانی کارشناس حوزه ادیان، فرق و مذاهب تحلیلی بر این موضوع داشته است. در ادامه این تحلیل را میخوانیم:
آیین بهائی، دینی که شعار وحدت و صلح جهانی را سرداده است، در پس پرده گفتمان رسمی خود با تناقضها و چالشهای جدی مواجه است. اسناد تاریخی و شواهد معاصر تصویری پیچیده و گاه متضاد از رفتار، آموزهها و عملکردهای این جامعه دینی ارائه میدهند که پرسشهای مهمی درباره ماهیت واقعی این دین و نقش آن در جهان امروز مطرح میکنند.
تناقض زبان و رفتار در آموزههای بنیادین
اگرچه گفتمان رسمی بهائیان بر احترام، ادب و وحدت تأکید دارد، اسناد تاریخی همچون «لوح صراط» نشان میدهد که بنیانگذار این آیین، حسینعلی بهاء، رقیب دینیاش، میرزا یحیی صبح ازل، را با عنوان تحقیرآمیزی چون «الاغ» خطاب کرده است. این مسئله، هرچند ممکن است کماهمیت به نظر برسد، اما نشاندهنده تناقضی آشکار و شکافی عمیق میان شعارها و واقعیات تاریخی است. این تناقض، بیش از آنکه صرفاً به یک اصطلاح تحقیرآمیز خلاصه شود، نشاندهنده چالش بنیادینی است که هر دین جهانی با آن مواجه است: چگونه میتوان آموزههای صلح و وحدت را در عمل بهکار بست در حالی که بخشهایی از تاریخ آن مملو از تعابیر و اعمالی است که باعث تفرقه و جدایی شدهاند؟ توجیه مدافعان مبنی بر «تمایز حق از باطل» عملاً به پرسشهای اخلاقی و فلسفی عمیقتری دامن میزند؛ پرسشهایی درباره حدود قداست، رفتار رهبران دینی و مسئولیت آنان در برابر پیروان.
رنج و فجایع جهانی؛ فلسفهای پیچیده و بحثبرانگیز
الهیات بهائی بلایا و رنجهای بشری را به عنوان «داروی شفابخش» و مرحلهای ضروری در روند تکامل جمعی معرفی میکند. این نوع نگرش، که توسط شوقیافندی به صراحت بیان شده، از یک سو بیانگر نوعی نگاه فلسفی به تاریخ و سرنوشت بشر است و از سوی دیگر میتواند پوششی برای پذیرش انفعالی فجایع انسانی باشد. این تئوری، اگرچه ممکن است در سطح انتزاعی و الهیاتی قابل دفاع باشد، اما در عمل میتواند زمینهساز نرمالسازی درد و رنج، بیتفاوتی نسبت به ظلم و حتی توجیه فجایع علیه گروههای انسانی شود. این مسئله، چالشی جدی برای اخلاق معاصر و حقوق بشر است؛ چرا که رنج افراد و جوامع نباید تحت هیچ عنوانی از جمله «طرح الهی» تقلیل یا مشروعیت یابد. این موضوع بهویژه در شرایط بحرانی و جنگهای منطقه خاورمیانه که بهائیان نیز در آنها حضور دارند، اهمیت دوچندان پیدا میکند.
سیاست و قدرت؛ چالش ادعای بیطرفی
ادعای بهائیان مبنی بر «فوقسیاسی بودن» و دوری از دخالت در سیاست با دادهها و اسناد تاریخی به چالش کشیده میشود. نفوذ بهائیان در مناصب کلیدی اقتصادی و امنیتی در دوران پهلوی، و حمایت آشکار شوقیافندی از کودتای ۲۸ مرداد، نشان میدهد که این جامعه دینی نمیتواند ادعای بیطرفی سیاسی را بدون نقد جدی حفظ کند. در سطح بینالمللی نیز، واکنش انتخابی به موارد نقض حقوق بشر – محکوم کردن ایران و سکوت درباره اسرائیل – نشاندهنده یک بازی دوگانه است که پرسشهای جدی درباره انگیزهها و منافع پشت پرده آن ایجاد میکند. چنین عملکردی میتواند اعتبار ادعای «عدم دخالت سیاسی» را به کلی زیر سؤال ببرد و تصویری از سیاستورزی هوشمندانه و هدفمند در پشت صحنه به نمایش بگذارد.
وعدههای معنوی و واقعیتهای تاریخی؛ فاصلهای قابل تأمل
وعدههای حسینعلی بهاء درباره ایران به مثابه طلوع عدالت و رنسانس روحانی، باوجود گذشت بیش از ۱۵۰ سال، نه تنها تحقق نیافته بلکه جامعه بهائی ایران شاهد تشدید آزار و تبعیض بوده است. این تناقض میان وعدههای معنوی و واقعیت اجتماعی نشاندهنده آن است که این وعدهها بیشتر نقش حفظ انسجام روانی و اجتماعی در میان جوامع تحت فشار را ایفا میکنند تا پیشبینیهای عملی و علمی. این نکته، علاوه بر تحلیل جامعهشناختی، چالشی برای اعتبار آموزههای آیین بهائی و کارکرد آن به عنوان یک نیروی معنوی واقعی است.
پرسشهای اساسی درباره گفتمان بهائی
• چگونه میتوان تناقضات رفتاری و گفتاری رهبران دینی را با معیارهای اخلاقی جهانی همسو کرد؟ آیا قداست رهبران دینی توجیهگر هر نوع رفتاری است؟
• آیا توجیه رنج انسانها در قالب «طرح الهی» به نوعی جبرگرایی مخرب تبدیل نشده است که امکان مقاومت و تغییر را محدود میکند؟
و در نهایت، آیا فعالیتهای گسترده لابیگری بینالمللی که مستند به اسناد رسمی است، نقض آشکار اصول ادعایی بیطرفی و عدم مداخله در سیاست نیست؟ این سوالات نه تنها چالشهای داخلی بهائیان، بلکه مباحث مهمی در حوزه دین و سیاست و اخلاق جهانی را دربر میگیرد.