در منابع روایی شیعه نمونههایی از گفتگوی امام کاظم (علیهالسلام) با مسیحیان یافت میشود. یکی از این موارد، گفتگویی است با فردی مسیحی که با رد و بدلشدن چند سؤال و جواب، به مسلمان شدنش تمام شده است. بخشی از این روایت از این قرار است: «یعقوب بن جعفر بن ابراهیم گوید: خدمت موسیبنجعفر (علیهالسلام) بودم که مردى نصرانى نزد آن حضرت آمد، موسیبنجعفر (علیهالسلام) فرمود: هم اکنون به تو خبرى دهم که آن را جز اندکى از خوانندگان کتب (آسمانى) ندانند. به من بگو اسم مادر مریم چه بود؟ و در چه روزى (روح عیسى) در شکم او دمیده شد؟ و در چه ساعت از روز بود؟ و در چه روزى عیسى (علیهالسلام) را زائید؟ و در چه ساعت از روز بود؟ نصرانى گفت: نمیدانم.
موسیبنجعفر (علیهالسلام) فرمود: اما مادر مریم نامش «مرثا» بود که در لغت عربى «وهیبه» مىباشد و اما روزى که مریم باردار گشت، روز جمعه هنگام ظهر بود و آن روزى بود که روحالامین (جبرئیل) از آسمان فرود آمد و براى مسلمین عیدى مهمتر از آن نیست. خداى تبارک و تعالی و محمد (صلى اللَّه علیه و آله) آن روز را بزرگ دانسته و دستور داده که عیدش قرار دهند و آن روز جمعه است و اما روزى که مریم زائید سهشنبه بود، در چهار ساعت و نیم از روز برآمده.
سپس فرمود: نهرى را که مریم عیسى را در کنار آن زائید، میدانى کدام نهر بود؟ گفت: نه، فرمود :آن نهر فرات است که درختان انگور و خرما در کنار آن است و هیچ نهرى از لحاظ درختان انگور و خرما با فرات برابر نیست و اما روزى که زبان مریم بسته شد و قیدوس (پادشاه یهود آن زمان) فرزندان و پیروان خود را طلبید تا او را یارى کنند و آل عمران را بیرون برد تا به مریم بنگرند و آنها آنچه را خدا در کتاب تو (انجیل) و کتاب ما (قرآن) بیان کرده، گفتند، فهمیدهاى؟ گفت: آرى، همین امروز خواندهام فرمود: بنابراین از این مجلس برنخیزى تا خدا تو را هدایت کند.
نصرانى گفت: اسم مادر من به لغت سریانى و عربى چیست؟ حضرت فرمود: اسم مادر تو به لغت سریانى «عنقالیه» است و اسم مادر پدرت «عنقوره» بوده است و اما اسم مادرت به لغت عربى هومیه است و نام پدرت عبدالمسیح است و به لغت عربى عبداللَّه مىشود، زیرا مسیح را عبدى نیست، عرض کرد: راست گفتى و احسان کردى (که آنچه را هم نپرسیدم جواب گفتی)
اسم جدم چیست؟ فرمود: اسم جدت جبرئیل بود و من او را در این مجلس عبدالرحمن نامیدم. نصرانى گفت: ولى او مسلمان بود، موسیبنجعفر (علیهالسلام) فرمود: آرى و شهید هم گردید، زیرا لشکرى از اهل شام ناگهان به منزلش ریختند و او را کشتند. نصرانى گفت: نام من پیش از آنکه کنیه خود را تعیین کنم چه بود؟ فرمود: نام تو عبدالصلیب بود، عرض کرد: شما چه نامى به من میدهی؟ فرمود: من تو را عبداللَّه نام میگذارم.
نصرانى گفت: من هم ایمان به خداى بزرگ آوردم و گواهى دهم که شایسته پرستشى جز خداى یگانه بىشریک نیست و او یکتا و مورد نیاز مخلوق است، او نه چنان است که نصارى وصفش کنند (که مسیح را پسر یا شریک یا متحد با او دانند) و نه چنان است که یهود معرفیاش نمایند (که جسمش دانند و عزیز را پسرش خوانند) و هیچگونه شرکى نسبت به وى راه ندارد و گواهى دهم که محمد بنده و فرستاده اوست، که او را بحق فرستاده است و او حق را براى اهلش آشکار ساخت و اهل باطل در کورى و گمراهى بماندند، و او فرستاده خدا بود بهسوی تمام مردم از سرخپوست و سیاهپوست و همه نسبت به او یکسان بودند، گروهى بینا شدند و هدایت یافتند و اهل باطل در کورى بماندند و آنچه ادعا مىکردند، از دست بدادند و گواهى دهم که ولى و جانشین او حکمت وی را بیان کرد… سپس زنار (۱) و صلیب طلائى را که به گردن داشت برید و بشکست و گفت: بفرما زکاتم را به چه مصرفى رسانم؟ فرمود: در اینجا برادرى دارى که هم کیش تو است و از قوم خودت از قبیله قیس بن ثعلبه است، و او هم مانند تو در نعمت (اسلام) است، با یکدیگر مواسات و همسایگى کنید و من از حق اسلامى شما دریغ نخواهم کرد.» (۲)
پینوشت:
(۱). نوار یا گردنبندی که مسیحیان با صلیب کوچکی به گردن خود آویزان میکردند.
(۲). کلینی، اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج ۲ ص ۳۰۹
به نقل از سایت ادیان نت
سلام علی مسجون بسجن هارون
سلام خدا بر زندانی مظلوم زندان هارون سمتگر
سلام خدا بر باب الحوایج موسی بن جعفر
سلام پدر عزیزم عاجزانه میخواهم من و همه ایرانیان همیشه تحت توجهات شما و فرزند گرانقدر و مهربانتان علی بن موسی باشیم